پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تاریک و یخ بستهاز زندگی خستهوقتی طلوعم کرد...دنیا که زندان شدتا مرگ پایان شد عشقت شروعم کرد! در بطن غم بودمدلگیر و کم بودماین بار بیدارم...می پیچد عطر یاساز عمق این احساسمن دوستت دارم! خورشید یعنی: تو!امید یعنی: تو! هستی و من شادماین زندگی زیباستهرروز یک فرداستچون باتو آزادم! یک زمهریر سرد در من تشنج کرد شدسبز مثل دشتای جان به قربانت!تابید چشمانتلحن زمان برگشت!صد باغ سیبم کن!حالا نصیبم کن!...
دشت گل آورده ای با روزهای باتو بودنمن شکفتم غنچه دادم در هوای باتو بودنباتو باور کردم این را، زندگی گاهی چه زیباستیادگاری شد برایم ماجرای باتو بودن!🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
نماز عشق می خوانم قنوت یارب اش باتودعای وصل بر لب ها و آمین گفتنش باتوعجب عطر خوشی امید پیوند دو دل داردهوا از عشق لبریز است تنفس کردنش باتوز پا تا سر فرو رفته در آب جذب دریایتمن آن مستغرقم در تو زهی جزر و مدش باتوچو اژدر مار سنگین دل ببلعد هوشیاری کنعصای مهر بخشیدم که موسی گشتنش باتوز سرتاسر حیاتِ عمر یک روز است سهم عشقبه پایین می کشم شب را طلوع شمس آن باتوکتاب زندگانی هست سرشار از مسائل لیکقواعد در پی عاشق شدن می...
باتو آسان میشه از دست سیاییها گریخترو زِسوی روزن شبهای بی فردا گریختبی تو ای......... ای زیبا کلامگرنباشی در میان باید که از دنیا گریخت...
جهان کوچک من زیباستمن چون تویی رادارمکه درمیان همهمه ی کلمات و هجومِ خواستنمثل یک ،پیچک سبزبر تنِ یخ زده ی واژه هاریشه دواندی واز کالبدِ جانم ،یک پیاله شوق به پروازرهانیدیومنِ این روزهاعجیب ،درهیاهوی پرواز بر بلندای احساسِ ظریف دخترانه اشرها از هر فکری، یادی،گذر لبخندیپرهیجانچون کودکبا یک بغل شکوفه های زردِ وحشیتمام دنیایش را در دستانِ تودرامتدادِ رویای شیرینشگرم ،بهاریقدم به قدمپرسه میزندو جهانم باتوتعریف ...
باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله امگم نشو،دور نشو،بی تو جهانم خالیستبی تودنیای من از درد، به هم می پیچدبی توسهم من از این حادثه،بی اقبالیست!...
حال من خوبست اما باتو بهتر میشود...