پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای گل زرد، ای رازِ ناگشودهدر قلب ما، تو گلی تابنده...
ای زن آسمانی، ای ستاره درخشان،من تا ابد،در تاریکی شب،دنبال تو خواهم گشت....
عشق درخششی جادویی است که از درون هستهٔ سوزان روح می تابد و زمین پیرامونش را روشنی می بخشد و توانمان میدهد تا زندگی را در قالب رؤیایی شیرین و زیبا بین دو بیداری درک کنیم.جبران خلیل جبران...
درخشان در آسمان شبی تاریکستاره ای هستیکه درخشان نموده ای دنیای مرابادصبا...
تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟سی و دو دانه ی برفی که درخشان باشد...
«درخشان ترین روشنایی»روزها گذشتو شب ها همآبی، سیاه شد و سیاه، آبیو میان من و تو هنوز فاصله هاستمن از نغمه ی خوش آهنگ یک پرنده،از بوی نرم خیس خورده یچوب درخت آبشار طلاییاز لبخند سبز نارنجی برگ هااز قلب تپنده ی خورشیداز صدای عاشق تار مردیاز معصومیت اشک های دختریاز مورچه ی رهگذر دشتاز آدم هایی که در مهربانیهمچون تو بودنداز صدای نرم شیشه ای باراناز خلوص صادقانه ی پاک ابرهااز استقامت چوبین درخت هااز آسمان، از خورش...
شب را دوست میدارم؛چُنان که چشمانت!آن دو درّ سیاه درخشان، را دوست میدارم؛...
حتی روزهای سرد را با شخصیت و لبخند شیرینتان بدون هیچ چشم داشتی درخشان کردید. عمرتان برقرار و سایه سرتان پایدار باد. تولدتان مبارک....
مادر زن عزیزم ،چیزهای زیادی در دنیا وجود دارد که همیشه می درخشند. اما هیچکدام درخشان تر از شما نخواهند بود. شخصیت روشن شما همواره روشنگر مسیر زندگی ما بوده است. تولدتان مبارک....
امروز خورشید بیشتر می درخشد. ماه زیباتر می شود. ستارگان درخشان تر ظاهر می شوند.همه اینها به خاطر جشن تولد توست مامان نازم .تولدت مبارک زیبای دوست داشتنی...
بعضی آدمها؛باعث میشوند کهصدای خندهی شما کمی بلندترلبخندتان کمی درخشانتر،و زندگیتان کمی بهتر شود.سعی کنید یکی از این آدمها باشید!...
مدرسه ها بازشد، مدرسه هایی که در گرمای تابستان خسته و خواب آلود، زیر نور خورشید دراز کشیده بودند؛ مدرسه هایی که سه ماه در انتظاربودند؛ مدرسه هایی که حالا با لبخندهایی درخشان چشم به آمدن بچه ها دوخته اند...
روز تولدتماندگارترین تاریخ میان صفحات تقویم زندگی پر هیاهوی من استکه تا ابد در ذهنم درخشان میماند...
ز شب هراس مدار این هنوز آغاز استبیا که پنجره رو به صبحدم باز استچو آفتاب درخشان چه خوش درخشیدیطلوع پاڪ تو در شب قرین اعجاز است...