شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیشب خدا آروم صدام کرد و گفت :خوابے ؟عشقت داره قربون یکے دیگﮧ میره...اونوقت تو راحت خوابیدے ؟؟؟!!! .....لبخندے زدم و گفتم : خدا جونم این همون مخلوقے هست کﮧ وقتے آفریدیشبه خودت آفرین گفتے......
لایق بوسه های اتشینت نیستلبهای وحشی هر هرزه ایکسی را ببوس که حرمت بوسه را بداندو حداقل بخاطر بوسه هایتفردا که از کنارت رد شدنگوید فاحشه..!!!...
نگرانم! پاییز که برسد ساعتها را عقب میکشند دلتنگی ام یک ساعت زودتر می آید......
آسمان دامانش بودو ستاگان آن گل های آن،سیب سرخ چشم هایش بودو جاذبه نیوتن جذابیت آن،روشنایی خانه به بودنش بودو برق ادیسون بهانه آن،دلهره هایش به معنای عاشقی بودو مجنون شاگردآن،نام آن خورشید مادر بودو زمین پروانه ای به دور آن....نوشته:نگین رازقی...
چشم های غمگینت را میبوسم و تن نحیفت را که دردهای زندگی، بیرحمانه آن را خمیده اند در آغوش میکشم. و افسانه ی جوانه های امید را برایت میخوانم.در آرزوی آنکه شاید برای لحظه ای کوتاه لبخند معصومانه و عمیقت را که از قلب پاک و خسته ی کودک درونت نشات میگیرد، ببینم.افسانه ای که به آفتاب پس از باران، آسمان پرستاره ی گمشده در ابرهای طوفانی، و زندگی دوباره ی امید مدفون شده در اشک ها و بغض ها، معنا میبخشد.اما این افسانه، پایانی دارد و داستان سرایی های م...
🍁آذر | Azar 🍁آذر ماهی همان کسی است که همه با او احساس شادی و سرور می کنندهمان کسی که هق هق همه را با دل و جان گوش می دهد اما بغض خودش را در خفا و تنهایی سپری می کندکسی که می پندارند مانند سنگ سخت است، اما با تلنگری می شکندکسی که پاسدار است کسی بی قرار و پریشان نشود اما همه او را می رنجانندکسی که تکیه گاه خوبی ست اما به سختی تکیه گاهی برای او یافت می شودهمان که یک دنیا حرف دارد اما کسی نیست که پای حرف های دلش بنشیند و او را بشنود...
کاش میشد برای ساعتی مُردآنوقت است که میفهمی چه کسی در نبودنت دق میکندوچه کسی ذوق می کنددلم ساعتی مُردن می خواهداشک باران...
پاییزدارد آخرین نفس هایش را میکشد و دگر عمری باقی نمانده! اما در آن سو زمستان آبستن است! ودرانتظار دختری سفید رو به نام آذر نشسته است....!Sogol...
شبیه هوای پاییزی شدیم،حال خودمون خوب نیستولی حال بقیه رو خوب بلدیم درست کنیم!...
یہ زن جوری تورو دوست خواھد داشت کہ انگار اصلا قرار نیست برود اگر یکبار قلبش را بشکنی یہ جوری می رود کہ انگار اصلا دوستت نداشتہ!!...
خیلی وقت ها قوی ترین آدم همون کسیه که بیشترین چالش و ناملایمات رو پشت سر گذاشته و شاید هم در جنگ با خودش و در درون خودشه اما همچنان تلاش میکنه تا نوری در زندگی دیگران روشن کنه و امیدی برای ادامه دادنشون باشه ، امیدوارم تو این روزهای سخت ، همچین ادم هایی کنارتون باشن.فائزه حیدری...
Someone asked me: Whats your weakness?I replied: Im sensitive. Smallest things hurt me...And then they asked:whats your strength?I replied: Little things make me happy too.یه نفر ازم پرسید:نقطه ضعفت چیه؟جواب دادم: من حساسم. کوچک ترین چیزها اذیتم می کنن...بعدش پرسید: نقطه قوتت چیه؟جواب دادم: همون چیزهای کوچک می تونن خوشحالمم کنن. ...Saeideh......
سیگار بهمنت را که آتش زدی...!یه پُک هم برای من بزن.به یاد تمام دکه های سیگارفروشی،به یاد تمام درختان فلک زده چهارراه ولیعصر و به یاد تمام عاشقان بتوته گر..... آنی https://virgool.io/Oops 291https://omigo.ir/Oops 291https://rubika.ir/oops 291...
بارها خواستم بگویمصنم و عشق منیخجالتی بودنم داستانی شد که نگو...صبر ایوب داشتم و نمی دانستم این لامروت ...توجه زیادخود فاش می کند همه اسرار را......
برایش مثل آهنگى ام به زبانى بیگانه دیوانه وار دوستم دارد و .. درکم نمى کند .. !...
از مشکلات کوه ساختیم،مسیر ناهموار شد!عُمر با تیک تاکِ عقربه های ساعت ثانیه به ثانیه گذشت...عمر رو خرج پول کردیم واز عشق هوس ساختیم و شدیم برده ی پولبی مقدمه دویدیم و از نفس افتادیم......
چو عمر میگذردمثل رهگذری در کوچه های بن بست!آشفته و حیران پی هر ساز زندگی رقص کنان مانده ایم..!در جنگ میان تقدیر و سرنوشت سراسیمه نشسته ایم...!پی هر روز زندگی گهی شاد،گهی غمگینچه درد ها که نچشیده ایم...!کفر است گله کنیم..!اما در این قافله عمرعجب سوز دل ها کشیده ایم..!روزی از سوز نای نِی حرفها شنیدم پی خاطراتش نشستم و سخن گله از زمانه دیدم...!گفتمش بهر چه می نالی!تو که سازت آرامش همگان است.!؛خندید و گفت بشنو از نِی چو حکایت میکنداز زم...
زن ها همیشه همه چیز را عجیب و غریب دوست داشته اند...همیشه عاشق مغرورترین ها شده اند عاشق دست نیافتنی ترین چیزهای دنیا همیشه درخواب ،خود را در آغوش قوی ترین مرد تصور کرده اند زن ها معمولاً کسی را ،چیزی را دوست داشته اند دوست داشته انددوست داشته اندصبح را به امید دیدارش بیدارشدندشب را به امید دیدارش در خواب،خوابیده اندروزها را به امید تحسین چشم های معشوقشان ساعت هارا جلوی آینه گذرانده اند زن ها می مانند میجنگندمیجنگندمیج...
وقتی می مانی و می بخشی، فکر می کنند رفتن را بلد نیستیباید به آدم ها از دست دادن را متذکر شدآدم ها همیشه نمی مانندیک جا در را باز می کنند و برای همیشه می رونداما منی که ماندم ، نه اینکه رفتن را بلد نیستم...بخاطر تعهدی که دادم ، ماندموگر نه در این جهنمی که تو باعثشی ، مُردن شرف دارد به رفتناشک باران...
می دانی شاعر بودن کجایش درد دارد اینکه عاشقانه ای نوشته باشی و بعد کسی نباشد کسی نباشد... کسی نباشد... کجایی لعنتی تا برایت بخوانمش !؟...
دست مریزاد که بی من میتونیمنو از تو دلت می پرونیکاش کمی حال من رو بدونیمیری موهای من گندمی شهکاره من بغض و سردرگمی شهعاشقت شاعرِ مردمی شهواسه قلبم تو فرمانروایی...این همه زار زدم پس کجایی!؟از خودی می خورم دردم اینهبسمه این همه بی وفاییخستمه!وای عجب ماجرایی...😔دل که از سنگ و اهن نمیشه×دل تو غمها پناهنده میشهعاشقت بی تو خواننده میشهتو خودم بی تو دادگاهی میشهمن به جای تو همبازی میشهتا به زندونِ تو راضی میشه......
من دقیقا وقتی به فاصلمون پی بردم که:تو پروفایلتو عوض میکردی؛ در حالی که من دلتنگِ یهسلام تو تعداد کلمات جمله های قبلیمون رو میشمردم.-w...
من همانیم که میخواستیحال که آفتاب طلوع کردبا دِگریمگر مهتاب چه گنهی داشت؟!!...
دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید،به دارکوب ها نگاه کنید آنها اَره برقی ندارند،مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ می کنند،و در دل شان لانه خودشان را می سازند،دارکوب ها با ضربه های سریع کوتاه اما پشت سر هم درخت ها را سوراخ می کنندآنها سردرد نمی گیرند خسته نمی شوند تا لحظه ای که موفق نشوند دست از کار نمی کشند نه ناامید می شوند و نه پشیمان دارکوب ها به خودشان ایمان دارنددر زندگی هر کدام از ما دارکوب هایی...
اسمتو یادم رفته اما یادم خیلی دوستت داشتمولی هرچی فک میکنم نمیشه که وقتی یکیو دوست داری با اسمش با چشاش با خندش با صداش و خیلی چیزای دیگه که مربوط به اونه زندگی میکنی...امکان داره اون شخص رو یادت نیاد ولی همیشه منتظری صداش،اسمش وهرچیزی که مربوط به اونه رو ببینی و حس کنی ...نمیشه اسمش یادت نیاد......
کجایی پتروس من سالهاست که جای تو را گرفته ام ولی هیچ کس پتروس فداکار صدایم نکرددلنوشته های منزهرا همت...
دلم بی تاب ستبیقرار رفتندلم یک جاده میخواهد و یک مسیر بی انتها تا تنها انقدر روزها در این جاده برانم بلکه به اخر دنیا نزدیک شومدلنوشته های منزهرا همت...
پاییززنی ست کهعاشقانه هایش را رها کردتا به تنهایی روی آورد......
زن ها مثل گنجشک هستند!گنجشک ها خیلی سخت نزدیک می شوند!اگر و اگر؛ محبت، صداقت، صمیمیت و غیرتت رامومنانه نثارشان کنی، با تو می مانند!و عاشقانه با بغضت، می سوزند!با تبسمت، زیبا می شوند! حتی اگر سهمت از جهان، حصیری باشد در کویری دورهمان جا را برایت بهشت می کنند! زن ها نجیبانه و عجیب خوبند!▫️نویسنده: سیامک عشقعلی...
ایزداهر ان کس که میردکار یزدان است حال که برای عدل جان گیرندبگمانم جان قاضی و شاکی ایزد برداما مجرم کدام ؟!اوجانش گیرد ک تو جانش بریشراکت یزدان است یا دخالت ازاده...
خوش بِحالتون که خواهَر دارین ..ما خواهرا خیلی غصّه تونو میخوریم ..حتّی اگه تو بهترین شَرایط باشین ..غصّه های الکیا ..مثلاً اینکه چرا تو خودتونید ..چرا سَلام که دادیم بهتون یه جوری کهانگار خوشحال نیستین،جوابِ سلام دادین ..مثلاً چرا سرِکار که میرین خسته بَرمیگردین ..البتّه اینا که هَمش حَدس و گمانه خواهرانه ست ..خُدا نکنه یه روز واقعاً ناراحت باشید ..دلمون میخواد بمیریم اگه یه روز اشک بریزین ..حتّی اگه اون اشک واسه دیدنه یه ...
رفاقت رفاقت چیزی نیست ک الکی بخوای به همش بزنی کلمه رفاقت حرمت داره اگه یکی بهت میگه رفیق بدون دیگه جز خانوادش شدی ما ی عالمه دوست داریم اما رفیق واقعی نصیب هر کسی نمیشه سعی کن ادم امن بمونی برا رفیقت...
*کودک کار*نویسنده: اسما رحمانیبرای تو نامه ای می نویسم با تمبر سیاه بخت روزگارتویی که انگار رد پای خوشی هایت را کسی دزدیده است.تویی که به زور و التماس از دل روزگار نان می خوری!!جاماند، جاماند خوشی های کود کیت در ناپیداترین رَخنه های این شهر کاش توهم آرزو کردن را بلد باشیکاش تو هم یکبار تُهی از غم و غصه روی برگ های پاییزی با آواز خش خش برگ ها می رقصیدیکاش روزی برسد زندگی برای تو یک استعفا نامه از کار بنویسد تا به توانی آسوده خیال آ...
گاهی لحظات خوش تر از آنند که شود اشک ریخت گاهی آنقدر سخن از تلخی به میان استکه همه گلبرک ریخت دارد مجلس زیر بغلش شادی با هر چه از تاریخ دارد چانه بالا ،چشم بیدار،همه یخ ها در آن لحظه ریخت پرده را باز کنید همه در غم هستندنور تابید، بتاب .همه غم ها را ریخت...
خدایا ...بارالهی....درسرتاسر این محشر زنده ماندنکه نامش زندگی وتفسیرش (مردگیست)جنگجویانی کارآزموده شدیمسخت جنگیدیم وسخت تر سنجیده شدیمچرا که همیشه بالاتر ،جواب ماستدر این ثانیه ها دلم شاد استچرا که مهربانی عمل منوبالاترینش ، رحمت ، پاسخ توستالهی شکر...
توکل یعنی:اجازه بدهی خداوند خودش تصمیم بگیرد تو فقط دعا کن و پیشاپیش شادباش و ایمان داشته باش که خداوند...دعایت را بزودی مستجاب میکند. چون خداوند...نه به اندازه آرزویت ، که به اندازهامید و اطمینان توست، که میبخشد....
حق دادنی و گرفتنی نیستحق معلوم است و محفوظ و به دست آوردنیحق لیاقت است آمدنی نیست ، رسیدنیستحق را زمان مشخصی نیستبرای رسیدنش باید صبور بود و از حرص گذشتباید از مُرده خواری، مفت خواهی، باید از ارث گذشتگاهی باید از معرفت از حس گذشت...
کاش دوستم داشت اما نه هر دوس داشتنی،جسمم را نه، روحم را کاش روحم را دوست داشت؛ فارغ از هر مالکیت...!ساحل هاشمی...
رو لاشه ای که شیر نباشه روباه و کفتارها جمع میشوند و پایکوپی میکنند.و جفت و توله های خودشونو رها میکنند.حکایت متاهلهایی ست که دیگر خیالشان راحت هست از اینکه زن و بچه هاشون نمیفهمند و میگردند دنبال سوم شخص رابطشون،دنبال شخصی که بتونن بعنوان میان وعده از اون استفاده کنند فرقی نمیکند مرد متاهل با دختر مجرد یا زن متاهل با پسر مجرد .اینها اگه وفا داری بلد بودند:سگ وقتی توله هاشو رها میکنه که بخواد بره برای اونها غذا بیاره این نوع انسانها از سگ هم کم...
من از ریشه مهربانی ات قد کشیدمدستانم با های نفست گرم میشدو محبت را هر صبحکنار سفره صبحانهبا لبخندت میل میکردمچه دنیای گرمی بودبودنت آغوش بزرگی بودکه هر صبح مرا سیراب میکردرعنا ابراهیمی فرد...
دخترکه باشی مدام دلت میلرزد بغضت همیشه به راه دخترکه باشی باکوچک ترین حرف اشکت سرازیرمیشهدخترکه باشی میشی عزیزدل مادردخترکه باشی احساسی ترین موجودجهانیدخترکه باشی بایک فریادکوچک میشکنیدختر که باشی دلت زودمیگیرهدخترباش دخترونه نازکن دخترونه فکرکن دخترونه زندگی کن فقط بخندبیخیال دنیا جهان باخنده ی توزیباست...
مائده امروزتوبه دنیا آمدی درست ۱۹سال پیش یه همچین روزی مادرمهربونت یه موجود کوچولورو به این دنیا آورد اون موجود کوچولو توبودی هرجوری که بود هرسختی که داشت مادرت بزرگت کردحالا تو ۱۹سال که زندگی میکنی امروزبرای تو یه تولد دوباره است مائده یادت باشه مثل بعضی مردم اشتباه نکنی تو یه بار زندگی نمیکنی مردم به اشتباه میگن ما یه بار زندگی میکنیم ولی اینو بدون ما هرروز زندگی میکنیم و فقط یه بار میمیریم ازت میخوام هرروز جوری زندگی کنی که انگار آخرین روز زند...
زیبایی عجیبی دارد دنیای دختر بودن.گاهی از ته دل بلند بلند می خندد انقدری که قهقهه اش به بلندای آسمان می رسد،گاهی چنان چشمانش بارانی می شود و مروارید های اشک بر روی گونه اش می لغزد.دنیای پیچیده ای دارد دختر بودن،دنیایی که در عین رنگا رنگ بودن می تواند غرق در سیاهی و تاریکی باشد....
ولی میدونی چیه؟؟؟زندگی ی حس هایی رو ب ما بدهکارهمثل قدم زدن تو دل سیاهی شب…مثل چشیدن حس امنیت ی اغوش…مثل لمس زیبایی لبخند از ته دلی ،ک وسط گریه رو لبات جوونه میزنه…مثل غرق شدن تو زیبایی ی بیت عاشقانه ی ناب…مثل بوی خنکای نسیمی در بلندای کوه…مثل تو …...
و انسان زاده شد در سرزمینی که از دل آتش بیرون آمده بود.و چه دلنشین است همنشین آتش شدن.آنچه از این دل آتش جوانه زد و بیرونآمد،همان الهام نادری بود که از طرف معبود به مخلوق شد.و اینگونه شد که این حیوان،اشرف مخلوقات شد ، به نام انسان.امّا:خلق و خوی حیوانی هیچگاه بشر رارها نخواهد کرد.وتنها فاصله حیوان بودن و انسان بودنهمان الهامی بود که از ذات مقدس هستیبه سوی سرزمین آتش آمده بود....
ودرمن کبوتری دل به تیر داده است🖤...
کاش همیشه سرد باشد،برف باران باشد..بهار که باشد تورا تکرار میکند...
مرا که غرق در تماشای گنبدهای فیروزه ای بودم به آسمانی فیروزه ای تری برد آن غریبه... چگونه ؟گفت اعجاز خدا را می بینی ؟! من از خدا خواستم باز امروزم که رنگ دلتنگی گرفته یک فراموشی یهویی مثل همان روزی که تو را دیدم، غرق در هنر دست بشر بودی و من غرق در تو شدم، برایم تدارک ببیند ..که باز تو را همان لحظه به من نشان داد ...باورت بشود یا نشود در اعماق وجودم تنها این لحظه به هیچ چیزی فکر نمی کنم...کاش تو هم ......من در دلم گفتم کاش کسی هم در ...
پسرداشتن بسیار سخت تر از داشتن دختر استپسر به توجه و وقت بیشتر از دختر نیاز دارد نه نه هرگز فکر نکنید با نگاه سلطه جویانه و تبعیض آمیز می گویم اگر پسری را خوب تربیت نکنیم ،فرداها دختری که عالی تربیت شده را به زندان دیو خواهیم فرستاد ،و بعد اگر صاحب فرزندانی هم شوند دست بر قضا ، همان پسرتبدیل به زندانبان خواهد شد .اگر به پسرها از همان کودکی عشق و رافت و مهربانی را نیاموزیم، فرداها باید شاهد بیماران عاطفی و روانی باشیم که به عنوان همسر و فر...
من زیاد به اهل قبور و به عبارت خودم بیداران و زنده هایی که دیگر بعد مکان و زمان ندارند سر میزنم به خصوص شهدای وطن، فارغ از اعتقادات مذهبی .....وقتی به نوشته های روی سنگها نگاه میکنم اولین چیزی که به ذهنم میاد اینه که خوشا به سعادتتون که چه باشکوه این دنیا رو ترک کردید ...حالا خوره ذهنم شده ،فرداها ما بمیریم ،آیندگان اگر از روی قبور ما گذر کنند چه خواهند گفت ؟؟!!خواهند گفت : اینها بی عرضگان و بردگان مدرنترین عصر حاضر بودند ؟ یا اینان همانهایی...