سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از دست عشق تو ساقیا مستمبگریزم از غصه ها و بیا پیوستمدر دلم آتشی جان بسوزاندفراموشی نیست که غم هجران بسوزاندآخر من هم مرغ شدم، بند پروازم گسستبه دنیایی بی جواب و بی دست و پاستغصه ها و دردها همراهم هستندفراموشی نمی آید که کنارم بنشیندبگذار دلا غصه ها را خوابانده شومبگذار دریا با آوازت بگریزد و بخوابدمن هر شب به یاد تو دنیایی را رقصانده شومفراموشی نمی آید که قلبم را بسوزاندبگو به رویاها که باز آیندبگو به غروب آفتاب ک...
از زمانی که برایت باقی مانده لذت ببرشاکر روزهایی که هر یک به هدیه ای می ماندرویاها و امید هایی که هنوز امکان ممکن شدن دارندو عشق ها و مهربانی هایی که هنوز فرصت تجربه کردنشان با ماستیک روز ، روز آخر ما خواهد بود...
گاهی اوقات حس می کنی زندگی خیلی بی رحم است، ولی این طور نیست. در واقع این ذهن توست که با بی رحمی زیبایی های این دنیا را نادیده می گیرد و سعی می کند مانع رسیدن تو به رویاهایت شود.ساجده میرحسینی...
تاریخِ انقضاء آرزوهایِ منبه سَر رسیدو حالا با رویاهایِ کپک زده اماز خواب بیدار میشومچگونه بشویملکه هایِ زردِ شکست رااز پیراهنِ این شعرهایِ سپید؟؟...
دسته های مرغِ بارانخفته در زیرِ درختانِ بلوطبا صدای باداز خوابِ سبُک برخاستندپرگشودند سوی دریاسوی آن جایی که رویاهافرو ریزند از ابرِ کبوداز فرازِ دشت، از هر سوترانه می وزدچهره ات در آسمان پیداستای زیباترین!...
من اجازه می دهم که در رویاهایم باشی، اگر من در رویاهای تو باشم....
تا صبح کنارم بودیدر تمام رویاهامثل نم نم بارانباریدی، باریدی، باریدیو مرا باعطر عاشقانهآغشته کردیحالا نمیدانم خوابم یا بیدارصدایم می کنی؟...
من از آن نوع رویاهایی دارم که نمی توانی در قالب کلمات بیان کنی....
تمام رنگ ها را بر تن خاطراتت پوشاندوتمام رویاهایش را در چشمان تو پیرتمام روزها را در کفشهایت قدم زدو تمام شبها را در پیرهن تو خواب دیدتمام شعرهایش را با عطر تنت آمیختتمام گلهای قرمز شهر را به جای لبهای تو بوسیدو لباس های گلگلی اش را برای عکس هایت پوشیداو ...تمام تو رازندگی کردو تو هنوز هم نیامدی........
من هرگز رویاها یا کابوس ها را نقاشی نمی کنم. من واقعیت خود را نقاشی می کنم....
رمه ی رویاها ا و ا ر ه زوزه وهم پشُت سر دربیابان تنم حسی هی هی می کند//...
احتمال به حقیقت پیوستن رویاها است که زندگی را دلچسب می کند....
مردم می پرسند چطور پسر بچه ای یهودی از محله برانکس می تواند لباس های شیک درست کند؟ این ربطی به کلاس و پول ندارد، بلکه به رویاها مربوط است....
خنده بی انتها است، تخیل سن و سال نمی شناسد، رویاها جاودانه هستند....
بعضى ها؛ مثل یک اتفاق عجیبحال آدم را خوب مى کنندمثل هواى تازه اندآدم دلش مى خواهددر رویاهایش دستشان را بگیردو بگوید تو که باشىمگر آرزوى دیگرى مى ماند......
چشم می بندم و باز می کنم همه جا تو را می بینم؛ در هر خانه، هر فصل، هر شهر و هر خیابان.. در تمام رویاها و سفرها.. تو با منی در هر کجا که باشم ترکت نخواهم کرد ! … ....
رویاها زیباتر از آناندکه حقیقت داشته باشندبه رویا میمانیدوردست و دست نیافتنیهمیشه تو رااینگونه احساس کردهام.......