پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قلم شکست و غزل شرحی از جدایی سدهزار واژه به پای غمت فدایی شدقلم شکست. ودلم شرحی ازجدایی شدبه پای عشق سرایی غزل فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماهزمان سوختن و مرثیه سرایی شدغروب غمزده ای داشت کاروان عطشزمانه، راوی خونبار ماجرایی شدتنی که عرش برایش بغل گشوده، ببینچه بی ریا به دل خاک، بوریایی شدرسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ...
عشق یعنی قمر بنی هاشم...
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانمصد وده بار الهی به حسین بن علیاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
اگر چه هست به عالم حسین بی همتاغزیب تر زحسن هم نیامده دنیااعظم کلیابی بانوی کاشانی...
دلم شکست و غزل شرحی از جدایی شدگرفت قلب زمین و زمان فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد رسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ی نی ها چه نینوایی شدفلک دوباره ازاین ماجرا به تنگ آمدقلم به حرمت نام تو کبریایی شدنوشته اند تمام مورخین از تو به احترام تو تاریخ کربلایی شددوباره در غم هفتاد و دو شقایق سرخزمان سوختن و مرثیه سرایی شدگمان مبر که اسیرند همرهان حسین.. که زینب...
به نام او که سه ساله ست و باب حاجت هاستدو دست کوچک بی بی پر از کرامت هاست قسم به زلف سیاهی که سوخت از آتشنخی زمعجر او رشته ی عنایت هاستاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
قسم به چادر و گهواره ای که غارت شدنصیب دشمن اهل حرم حقارت شدگرفت تا که به دستش علی اصغر راتمام عرش ازین غم دچار حیرت شداعظم کلیابیبانوی کاشانی...
نوکر شدم در مجلس تو افتخاری این باشد از بابا برایم یادگاری در روضه هرشب اشک میریزم به یادت حتما هوای اشک چشمان مرا داریاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
بغضی ست که در گلوی ما خشکیدهخون است روان به جای اشک از دیدهاز بعد هزار و چار صد سال هنوز آوای تو در گوش جهان پیچیدهاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
کاش طفلت را سوی نامردان نمیبردی حسینبا سه شعبه حرمله ترسم که سیرابش کندباز گردانش به خیمه مادرش دلواپس استشاید امشب لحظه ی بر دامنش خوابش کندبانوی کاشانی اعظم کلیابی...
ماه محرم تکیه تا آماده می شد شور و شعوری در دل من زاده می شدنامت که می بردم دلم آرام میگشتبا بیرق سرخت مرادم داده می شدخانه سراپا تکیه بود و مادر منآماده با چادر سیاهی ساده می شدچادر سیاهی که برایم دوخت انروز گاهی برای این دلم سجاده می شدتا روضه خوان از کربلایت روضه میخوانداین قلب من هم زائر آن جاده می شدای کاش من هم زائر کوی تو باشم آن زائری که محو تو دلداده می شددر بحر طوفان ...
باید آن روز آسمان یکباره باران می گرفتغنچه ی نشکفته ی باغ دلت جان می گرفت تیر بیداد ستم تا حنجر اصغر شکافتکاش کار این جهان یکباره پایان می گرفتکاش آتش شرم میکرد از خیام اهل بیتتا تب و تاب دل سجاد درمان میگرفتکاش یا آتش نمی افروخت بر اهل حرم ( دامان طفل)یا فلک انگشتی از حیرت به دندان می گرفتکاشکی خار مغیلان در دل صحرا نبودوقتی آن دردانه ات راه بیابان می گرفت خواهر ت بی تاب و طاقت شد در آن ساعت ک...
. شهریاری که شده قطعه حصیری کفنشاین حسبن است که آفاق شده سینه زنشداغ او بر جگر تشنه ی صحرا باقی ستتا سماوات و زمینند به حزن و محنش هفت گردون به لبش زمزمه و شور و نواستاز تب غم زده ی داغ عقیق دهنشآی ای گریه سرایان بسرایید غزل از سر نیزه سوار و بدن بی کفنشبگذریم اینکه سرش تشنه بریدند ولیاسبها از چه دواندند به روی بدنش اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
نوکر شدم در مجلس تو افتخاری این باشد از بابا برایم یادگاری در روضه هرشب اشک میریزم به یادت حتما هوای نوکر خود را تو داری اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
کاش علی را سوی نامردان نمیبردی حسینحرمله با تیر میخواهد که سیرابش کندباز گردانش به خیمه مادرش دلواپس استشاید امشب لحظه ی بر دامنش خوابش کند اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
باز هم این روضه ها اتش به جانم میزند میبرد من را کنار خیمه های سوختهقصه ی این ماجرا از اولش با غصه بود اه دارد دختری چشمی به نیزه دوخته اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
روشنی را چون خدا رزق نگاه آب کرداشک عشقت را نصیب این دل بیتاب کرداز ازل نام تو را با تار و پود من سرشت مادرم من را کنیز دختر ارباب کرد اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
بی دست کربلا دست مرا بگیر......
پشت به پشت و صف شکن کیست حریف تن به تن...
خیمه ی دل بوی محرم گرفت...
دوباره ماه محرم ؛ دوباره بوی حسین(ع)...
دلم دریاچه غم شد دوبارهبخوان ای دل محرم شد دوباره...
پیش از آنکه عزادار محرم باشی سعی کن در حرم دوست محرم باشی......
تو خیمه هنوز من سر لشکرتمبی تاب لب خشک اصغرتممن خواهرتم جای مادرتم...
امشب شب «انّاالیه راجعون» استفردا زمینکربلا، دریای خون است...
داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است...
افتادی از رو ذوالجناحرو خاک سرخ قتلگاهخیمه ها بی پشت و پناهوای عمو...
از همون صبح ازل راهم فقط راه شماستهر چه سوز ناله دارم من ز یک آه شماست...
مظلوم حسینغریب حسینتنها حسینبی کس حسینعطشان حسنعریان حسین...
هوای غمت شور بپا کرد، دلم یادی از لاله ها کرد - شبهای محرم منو راهی کربلا کرد...
سوی این بی آبرو مردم نیا ترسم ز کینبر تو و بر اهل بیت مضطرت بندند آب...
وقت جدایی رسیدباد مخالف وزیداز شرر داغ توپشت برادر خمید...
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شدبر دل فاطمه داغ عالم شد...
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکدباز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟...
کوفه میا حسین جان کوفه وفا نداردکوفی بی مروت شرم و حیا ندارد...