شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
نیروی پیدا کردن زیبایی در محقرترین چیزهاست که خانه را شاد و زندگی را دوست داشتنی می کند...
باد می گردد و در باز و چراغ ست خموشخانه ها یکسره خالی شده دردهکده اند...
اغوش توست خانه ی من راست گفته اند که هیچ جا ، خانه ی آدم نمی شود...
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظریشب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم...
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی...
بشناسید خدا راهر کجا یاد خدا هستهر کجا نام خداهست سقف آن خانه قشنگ است....
دنیا جای بزرگی است می دانممن این خانه ی کوچک با تو را دوست دارم...
کدام پُل، در کجای جهان شکسته استکه هیچ کس به خانه اش نمی رسد...
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرونکسی که خاطره هایش پر از خیابان است...
وقتی می آمدی حیاط پر میشد از عطر ترنج ها... حالا تورفته ای و ... خانه مان پر شده از رنج ها...
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سردای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد...
کدام پلدر کجای جهانشکسته استکه هیچ کس به خانه اش نمی رسد...
هر کس به خانه ای برای زندگی نیاز دارداما این یک خانواده حامی ست که خانه می سازد...
خانه یعنی داشتن جایی برای رفتن به آنخانواده یعنی داشتن کسی که به تو عشق می ورزدو داشتن هر دوی آن ها نعمت و خوشبختی است...
در سبد کالادل ضعفه دیگ خانه بود...
از تو پر است خانهحتی اگر نباشی ......
تنور می سوزد ترازو اه می کشدما،هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//...
همسر مهربانم وقتی بین بازوان تو هستم احساس میکنم در خانهام و الان خیلی برای خانه غمگین هستمدلم برات تنگ شده عشق جاودانه ی من...
دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می رویآه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!...
فقط یک بار خوابش برد و جان بیدار شدن نداشت از بس ستون خانه بود بابا!...
یک صبح از خواب بلند می شویمی بینیهنوز دیروز استهنوز قلبت تند می زندتو دیگربه خانه بر نخواهی گشت×...
زمیندهان باز کرده و چاک چاک میخنددنخلها میرقصندبسطامی میخواندچیزی نمانده این خانه همبزند زیر آوار...
زودتر از من بمیرتنها کمی زودترتا تو آنی نباشی که مجبور استراه خانه را تنها برگردد...
نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است/ وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است...