متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
مِهر بر ما، مُهر و نشان از غم دیرین دارد
پاییز مبارک بر کسی که دلبر شیرین دارد!
ارس آرامی
بگذار کسی بیاید تا نرفتن را بلد باشد
ارس آرامی
شب های دراز بی عبادت چه کنم؟
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم!؟
ارس آرامی
مثل قهرمان فیلم های فارسی دهه پنجاه،
سیاه و سفید ولی رنگی خاطرخواه شدم!
ولی درست آخر فیلم که قرار بود با بوسه ای به هم برسیم
تا خواستم ببوس...م انقلاب شد!
ارس آرامی
ای نازنینَک دلبرَک، سنگین دلَک، سیمین بَرَک
در جانکَم تو خوشتری جانم فدای جانَکَت
ارس آرامی
ابر و خورشید و شب و ماه و فلک گم شده اند
از همان صبح که چشمان تو تابیده به شهر
ارس آرامی
《 آمد، نماند، رفت...》
وقتی تقدیر از این سه کلمه برایت جمله می سازد،
این جمله تبدیل می شود به حزن آلودترین داستان زندگی تو!
ارس آرامی
هرچه به خواب هایم می گویم
تو دگر نیستی
ولی باز تورا می بینند...!
چون فقط آن جاست که ما هنوز باهمیم!!
ارس آرامی
عاشقی کاش کمی رحم و مدارا می کرد
لحظه ای که دل دیوانه تمنا می کرد
آن زمان که در و دیوار چو تصویر نگار
مُردنم را کف این خانه تماشا می کرد
کاش دلدادگی اش مثل خودم عاشق بود
و مرا شادترین عاشق دنیا می کرد
دوری سنگدلش کاش...
در کویر خشک و چروکیدهء ذهن من هیچ واژه ای یافت نشد
تو بگو فعل ماندن را برایت چگونه صرف کنم؟!
ارس آرامی
بی چتر زیر باران بود و من محو تماشایش شدم
صورتش با قطره های کوچک باران تماشایی تر است
ارس آرامی