یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
ما دور افتادگان را قدرت فریاد نیست...
حوصله سکوتاگر سر رفت!چاره دگر فریاد است...
ازدیوار چین/تا چینِ و چروک جاده ی ابریشم/فریاد در نهالستانهای توت رشت...
انقدر فریادهامو تو خودم ریختم که به چشام زل بزنی کر میشی...
تو بگوتا توچند پنجرهچند فریاد ؛مانده !...
فریاد و غم وآه خدا.. کاش نبودای کاش که ای کاش که ای کاش نبود...
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیستتا کَسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست ...
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسیدورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود...
دل چاره ندارد جز سکوت...و چه طعم شوری دارد سکوتی را که نمیشود فریاد زد!...
فریاد که من از همه دیدارِ تو رامشتاقترم وز همه محروم ترم...
برگ ها می ریزند/ورق به ورق لای پاییز/فریاد درختان...
خون میرود نهفته از این زخم اندرونماندم خموش و آه که فریاد داشت درد......
آه ای بغض فروخورده کمی فریاد باشحبس را بشکن، رها شو، پر بکش، آزاد باش...
قلبت مال منهبگو اینوداد بزنچه فرشته ای همراه منه......
در خموشی های من فریادهاستآنکه دریابد چه می گویم کجاست؟...
ناله را هر چند می خواهم که پنهان بر کشمسینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن...
می کشد فریادنگاه تودر قاب خالی دیوار...
فریاد ز دست چون تو فریاد رسی...
زیبایی عشقبه سکوت است نه فریادپس با تمام سکوتمدوستت دارم...
-بس که خمیازۀ فریاد کشیدم،دیریست ؛خوابهایم همه کابوس، همه فریادند…...
وقتی به خودمان دروغ می گوییم آن را بلند تر فریاد می زنیم.....