گاهی گدایِ گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود
دوزخ از تیرگٖی بخت درون من و توست دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
از حسرت دیدار همین قدر بدان که همرنگ شده بخت من و موی سپاهت ... . .
بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد بی گمان قسمت انگشت کسی سیگار است
گویند بکوش تا بیابی می کوشم و بخت یاورم نیست...
نیازی به انتقام نیست ! فقط منتظر بمان .. آنها که آزارت می دهند .. سرانجام به خود آسیب می زنند .. و اگر بخت مدد کند .. خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی …!
تو باشی به من بخت رو میکنه
خوشا به بخت بلندم که در کنار منی …
چه زیبا گره خورد بخت من با تو..خدایا کورش کن…با دست که هیچ با دندان هم باز نشود……
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است یک صندلی برای نشستن کنار تو...
در آسمان خبری از ستاره من نیست که هر چه بخت بلند است عمر کوتاه است
قلب تو پناه مهر پاک منست، وین سینه پناه مهربانی تو. ای شاخه ی سبز مهر ، خسته مباد گلهای سپید شادمانی تو. از بوی بنفشگان گیسوی تو، پرواز پرستوان سرکش یاد، پروای شکیب آهوان گریز، سرشاری تاک و میگساری باد. تو آینة سپید بخت منی، مهر تو گواه بختیاری...
دختری با مادرش در رختخواب درد و دل میکرد با چشمی پر آب گفت مادر! حالم اصلا خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم‼ سن من از 26 افزون شده قلب من آتش گرفته خون شده هیچکس...
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم گردی نستردیم و غباری نستاندیم دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز از بیدلی او را ز در خانه براندیم