متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
قبلن
آبشاری ساکت و بی خروش بودم!
اما کلارا همیشه، طغیان مرا انتظار می کشید.
ولی اکنون چنان خروشانم
که کلارا که هیچ،
حتا جهنم هم مرا قبول نمی کند.
شعر: جمال غمبار
برگردان: زانا کوردستانی
چقدر آنجا که تو هستی دل من قرص است،
و وقتی که نیستی، بیابانی ست بی آب و علف!
انشالله که بی تو و بی عشق نوبرانه ات،
نیست و نابود شود، این دل من!
شعر: جمال غمبار
برگردان: زانا کوردستانی
در و پنجره ها را قفل می زنم
هیچ یک را نخواهم گشود،
و عکست را به دیوار شعرهایم خواهم آویخت!
زیرا می ترسم حتا اگر به قدم زدن هم برود،
دیگر بر نگردد.
شعر: جمال غمبار
برگردان: زانا کوردستانی
میان اشعار شاعران هم شناخته نمی شود
آنچنان که از رنگ و رو افتاده،
سرزمینم...
شعر: جمال غمبار
برگردان: زانا کوردستانی
فراق تو را، نه آغازی هست و نه پایان!
دوری تو،
از جهنم آغاز می شود و
و با آمدنت به بهشت منتهی...
شعر: جمال غمبار
برگردان: زانا کوردستانی
پیش از مرگم
تنهایی ام را از خاک و گِل وطنم بیرون خواهم کشید
مگر کسی هست که نالەی این باران را بفهمد؟!
شعر: جمال غمبار
برگردان: زانا کوردستانی
همراه رقصیدن با موسیقی تانگو
زن، شباهنگام، سهمش تابش ماه ست و
در روز، خیس شدن به زیر باران.
زنی که انگشتانش می آیند و می روند و
رنگین کمان می بافد
تا بە یقە ی زندگی بیاویزد...
شعر: سبزه برزنجی
برگردان: زانا کوردستانی
تو همیشه شبیه طلوع آفتابی،
خورشید، تاب و توان به زمین می دهد و
تو هم به دل من...
شعر: سبزه برزنجی
برگردان: زانا کوردستانی
مادرم می گوید:
- اولین نگاهم همراه با لبخندی بود بر روی او.
گویی که می خواستم به او بگویم:
- ممنون ای شیرزن!
ای زن که مرا گرمای ماه مارس شدی و
سرچشمه ی حیات و زندگانی.
اما من می گویم:
- مادرم شبیه آن شعر پر باغ و...
در شهر ما
خیاطی بود
که خیلی به کار و بار خود می بالید...
هر وقتی که مرا می دید، می گفت:
برای هرکس که کفن دوختم،
محتاج لباس دیگه ای نشد!
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
وقتی که به محله ای دیگر نقل مکان کردیم
هر کسی از کامیون چیزی خالی کرد.
مادرم ظروف شیشه ای را
و خواهرم گلدان های سفالی و
برادرم کتاب هایش و
پدرم فرش ها را...
ناگهان همه گی به من چشم غره رفتند
وقتی چشم دوخته بودم به جای خالی...
آیا احساس می کنی،
باید سخنی را که هرگز به زبان نیاورده ام
بازگویش کنم؟!
از سکوت من خودت پی ببر!
جز آن سخنان دیرین عاشقانه
سخنی تازه ندارم برای گفتن...
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
برای چشم روشنی نوزادهایی
که تازه به دنیا می آیند،
عصا و عینک ته استکانی و
تسبیح و آیینه ی جیبی و
کیسه ی تنباکو و دومینه و
قیچی سبیل گیر و موگیر و
شربت سرفه و آبنبات ببرید!!!
زیرا اینجا آدم ها
پیر زاده می شوند!.
■□■
شعر: ادریس...
در روز قیامت
فرشته های موکل بر شانه های چپ و راستم
دفتر اعمالم را می گشایند و
تمام لحظاتی را که در فکر و خیالم دستت را می گرفتم
و همچون کودکان فیلم های کارتونی
خودمان را در مزرعه ی گندم کنار ده کوره ای پنهان می کردیم را،...
ناامیدی کلید ندارد که در خانه ات را بگشاید
پا ندارد که به دنبالت بدود
دست ندارد که گریبانت را بچسبد
چشم ندارد که تماشایت کند
دهان ندارد که صدایت بزند...
ناامیدی گاهی کلمه ای ست
که در میان نامه ای به دستت می رسد
یا که سکوتی ست حاکم...
آری! دنیا عوض شده!
مثلن من و تو در یک شهریم
فقط و فقط چند کوچه و خیابان
از هم فاصله داریم
اما آنقدر از هم دوریم
که تنها در ترانه های قدیمی
به همدیگر می رسیم...
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
روزم را با روشن کردن سیگارم آغاز می کنم و
شبم را
با خاموش کردن سیگار به پایان می رسانم.
باورم شده که زندگی
همین دود زیانباری ست
که به من لذت می بخشد.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
با نفرت به خود زل می زنم
و در دلم، شرک می برم
به آن چیزی
که در ترانه های فارسی ست
و همیشه بر لبان تو خنده می نشاند.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
من با شمشیر سکوت به میعادگاه رفتم و
او با سپر گله گی
به مصاف من آمد،
در گرماگرم این نبرد،
در عمق قلبم،
جسدی بلاصاحب افتاده بود.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
تو وقتی برای دیدار مادرت،
چمدانت را می بندی
نرخ بلیط های پرواز افزایش می یابد،
وزیر حمل و نقل کنفرانس خبری برگزار خواهد کرد و
خبر سفر تو تبدیل به تیتر نخست روزنامه ها خواهد شد
و مرزبانان،
شش ماه بدون حقوق
برای بازگرداندن تو مهلت خواهند داشت.
■□■...
وقتی که کتابی را به دست می گیری
شمارگان آن بیشتر خواهد شد و
چاپ دهم آن هم نایاب خواهد شد.
■□■
شعر: ادریس علی
ترجمه: زانا کوردستانی
بعد از تو ماه گرفته ای می شوم و
خود را پشت ابری پنهان می کنم،
تا حکایتی به پایان رسیده گردم،
تا که جوکی خنده دار بشوم!
تا که آتشی درون خرمن کاه بشوم!
...
اما راستی، تو
بعد از من چه خواهی شد؟!
■□■
شعر:ادریس علی
ترجمه: زانا...