متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
دلم، پرنده ای است!
که شباهنگام به پرواز در خواهد آمد
و به در و پنجره ی خانه ی شما
پر و بال می کوبد...
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
امشب، من و پنجره ی اتاقم،
دو یار جان جانی هستیم.
او با باد دلنوازی می کند و
من هم با خیال زنی، که آواره ام کرد!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
از تنها بودنم هیچ گله ای ندارم!
من همیشه چنین بوده ام
که در تنهایی، لذت حضور در اجتماع و شلوغی را برده ام
از این رو بارها به دوستانم اعلام کرده ام:
--: تنهایی را دوست دارم!
...
تنهایی هم بیشتر از مردم با من سخن می کند!
چکار...
به نزد من،
مرگ آدمی،
به اندازه ی سقوط یک ستاره،
قابل توجه نیست.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
آمدن بهار و تابستان و
زمستان عادی ست
مشکل پاییز است،
چو می آید،
تو می روی!.
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
با این همه تنهایی و این همه پاییز
در پایان فقط شعر است
که برای شاعر باقی می ماند.
و ستاره ها را از خواب بیدار می کند
که به شب بفهماند
این همه تنهایی و
این همه پاییز را تمام کند.
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
چه بزرگ است،
پاییز!
شبیه تنهایی ست...
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
چون می گویند: نبات!
تو به خاطر می آیی...
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
چون وطنم را گم می کنم،
تو را می یابم!
بی تو،
به من چه،
که چه بر سر وطنم می آید!
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
راه های دور و دراز را
کوتاه می کند.
به تو اندیشیدن...
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
این همه تنهایی،
یا دیوانه ام می کند،
یا که شاعر!
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
مشابه اند،
شراب و
رنگ چشم هایت.
هر دو مرا مست می کنند..
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
می دانم که دو جهان هست،
ولی آنچه که از بین نمی رود،
دنیای من و توست!
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
شبیه نمک است!
که بریزی بر روی زخمت،
تنهایی...
شعر: ابراهیم اورامانی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
بزرگترین راه برای
از هم پاشیده شدن، روابط انسان ها،
پاره کردن پیوند آدمی با کتاب است.
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی
ما کُردها را در پست ترین جای جهان قرار داده اند!
اگر زمین مقعد داشت و
می خواست، رفع حاجت کند،
نخست ما کُردها را دفع می کرد!
ما کُردها نفرات اضافه ی بشریتیم...
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی
آدمی،
فقط در وقت عشق ورزیدن نمی تواند
نقش بازی کند!
فارغ از آن زمان
در تمام لحظات زندگی اش
هنرپیشه ای ماهر است
که هیچکس پی به نقشش نخواهد برد.
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی
عشق،
شمعی ست که
با آتش دروغ فروزان می شود و
وقتی نسیم حقیقت
بر آن می وزد،
خاموش می شود.
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی
اینجا، در دنیای من،
گرگ ها هم
دچار غم و غصه های بی پایان شده اند
دیگر گوسفندها را نمی درند
بلکه پای شمشال نوازی چوپان می نشینند و
های های گریه می کنند.
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی
عشق،
گر خار هم باشد،
آدمی دوست ندارد،
از قلبش بیرون بکشد...
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی
کُرد بودنم، دردی ست عمیق،
کُرد بودنم، دردی ست که از آن
زخم می چکد!
شعر: بختیار علی
برگردان: زانا کوردستانی