پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!/ یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
* مثل یک جریان موسیقی/ مثل یک باران پاییزی/ ناگهانی بودنت عشق است!
بیعشق، نشاط و طرب افزون نشود/ بیعشق، وجود، خوب و موزون نشود
تقویم را معطل پاییز کرده است/ در من مرورِ باغِ همیشه بهارِ تو
به نفس های تو بند است مرا هر نفسی/ سایه ات از سر ما کم نشود حضرت یار ...
هرچه می خواهی دور شو که به قلب من نزدیکی
به من گفت: عاشق پاییزم و از آن روز من شروع به فرو ریختن کردم
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد
هم ماه منی هم جان منی
تو که پاییز می شوی من زیر پای تمام عابران خرد می شوم!
دلم قرص است وقتی مسکنم تویی...
گاهی باید تو برق چشاش خیره شد و گفت دردت به جونم
تا استخوان به تو مبتلایم
رخ نمایان کن و این ماه شب تابانم باش جانم باش
همه چی درست میشه فقط تو جا نزن
تو قلبم میمونی ️ واسه ... همیشه همیشگی ام
قصد موندن نداشتی چرا وابسته ام کردی؟
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشین که خوش آمدی رویای من...
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
وقتی به من فکر می کنی حس می کنم از راه دور...
خوشا عاشقی که هر گز عاقل نشد...
آن دم که با *تو* باشم محنت و غم سر آید...!
یه جوری تو رو میخوام عزیزم چشم همه حسودامون در آد...
... عزیزم غیرت تو منو خانومم کرد...