متن حکمت زندگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حکمت زندگی
آخر شهریور،
فقط تقویم را ورق نمیزند؛
آینهایست که به ما میگوید
هیچ چیز در جهان
به سکون نمیماند.
تو در آستانهای زاده شدهای
که 《پایان و آغاز 》
چون دو چهرهی یک حقیقتاند ،
تابستانی که میسوزد،
پاییزی که میرسد،
و انسانی که باید بفهمد
جهان در 《شدن》معنا دارد....
یک روز می فهمی:
هر آدمی برای تو معجزه ای دارد!
حالا یکی با آمدنش، یکی هم با رفتنش...
می خواهد
سخن از خاطره ها حال و هوا می خواهد
سمت هر پنجره ای نور و صفا می خواهد
هر فلزی که بخواهد بدرخشد بی شک
روی آن جوهری از آب طلا می خواهد
زندگی چیست، عمر همین گرانمایه ما
که به هر ثانیه اش لطف خدا می خواهد...
دنیا خود هیچ ست
و جهانش حبس جان های شماست!
من از شهر ارواح
شنیدم
کله ها با خاک گفتند
باد خزانِ نکبت ایام، ناگهان
بر باغ و بوستان شما هم بگذرد!
تو می دانی زین کاروانسرا
بسی کاروان گذشت
اگر نهصدو پنجاهِ نوح را هم اینجا بمانی
در آخر...
گاهی نباید سردرآورد از جهان
زیرا از آن، صد صدمه بر جان میرسد
ماهی چو سر، از آب درمیآورد
در یک نفس، عمرش به پایان میرسد
در لحظه زندگی کن
وبه لحظه ها دل نبند
لحظه ها اگر وفا داشتند
غزل خداحافظی ، نمی خواندند..