متن خدا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خدا
حال خوب یعنی باخودت،
بازندگیت ،با آدما کنار اومده باشی
یعنی آرامش درون ،راحتی
یعنی تو وجودت باهیچی وبخاطر هیچی درگیر نیستی
یعنی لبخند به همه چیز واطمینان به خدا
ازخداپرسیدم :چراوقتی شادم همه بامن میخندند
ولی ناراحتم کسی بامن گریه نمی کند
جواب داد:شادی هارا برای جمع کردن دوست آفریده ام ولی غم را برای انتخاب بهترین دوست
از میان همه شغل های جهان
عاشقی را برگزیدم
که شغلی تمام وقت است
کارفرمایی به جز خداوند ندارم
و همکارم که بادرخت می روید
و باخورشید که می تابد
و با زمین که می گردد
همه روزها، روز عشق است
نه ۵شنبه هاتعطیلم و نه جمعه ها
شغلم حقوق...
خدای من خدائیست که دست گیر است نه مچ گیر
دستم رامی گیرد همانطور که هستم بدون پیش شرط همین و بس
وقتی بعلاوه خدا باشی منهای هرچیزی می توان زندگی کرد
یوسف می دانست که تمام درها بسته اند
اما بخاطرخدا و تنهابه امید او به سوی درهای بسته دوید
و تمام درهای بسته برایش بازشد
اگرتمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند
تو هم بخاطرخدا و با اعتماد به او به سوی درهای بسته برو
چون :خدای تو و...
میان آرزوی تو و معجزه خداوند دیواری است به نام اعتماد
پس اگر دوست داری به آرزویت برسی
باتمام وجودبه او اعتمادکن هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرابه مهربانی مادرش ایمان دارد
ای کاش ایمانی ازجنس کودکانه داشته باشیم به خدا
خدا اشنای غریبی که در هیاهوی زندگی گمش کرده ایم
همینجاست ، درست کنار من و تو
ولی حضور همیشگی اش باعث شده
یادش کم رنگ شود ،
میان فکرمان
حرف هایمان
اعمالمان
اما همین حضور دائمی اش قشنگ ترین تکرار دنیا
و نگاه مهربانش تجلی زیباترین عشق هاست.
دلت...
غصه گر هست بگو تا باشد
من هنوز می خندم...
《بی خیالِ من و این مردم و
هی زخم زبان می خندم》
گریه دارم ولی باز ببین می خندم
من خدایی دارم ...
که در این مهلکه ی دردآشوب
سَرِ هر زخم دلم می گرید
زهرا غفران پاکدل
تق تق در را می کوبید.
می دانستم کیست!!!
مخاطب خاص تمام روزهای من ،
خدا ،
پشت در بود.
با لبخندی از جنس مهربانی
کنارم نشست و با نگاه نوازشگرش منتظرم بود.
مثل همیشه برای بیان آنچه در دل داشتم ، تاخیر کرده بودم.
و من ، مانند هر...
اگه یه روز خدا ازم بپرسه بزرگترین نعمتی که بهت دادم چی بوده؟
بدون شک میگم دوست داشتن تو
کم نیست داشتن کسی که اینقد به تن لحظه هات آرامش تزریق کنه که وقتی باهاش درد و دل می کنی ، حس کنی انگار خدا نشسته کنارت داره با دقت...
من انتخاب کردم که خوب باشم ...
که در دل مارپیج مشکلات نور امیدم را پیدا کنم و بی بهانه بخندم ...
یاد گرفتم زیر سایه غم خنده کنان برقصم و نوای زندگی را سر دهم ...
من می گذارم رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند ...
یاد گرفتم...
روی تمام پنجره ها را سفید کرد
وقتی به سمت دیدن تو
باز شد چشمم.
آنقدر که نشستم و از شوق
پلکم به هم نخورد،
حتی خدا هم بعدها فهمید
من ، با کدامین آرزوها
زنده زنده مرد...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
خدایی دارم مهربان تر از تصور،
عاشق تر از مع*شوق.
کسی که هر لحظه مرهم دلِ بیمارم است ؛
حتی اگر قهر کنم باز هم نازم پیش او خریدار دارد.
مهربان تر از مادر است!
به گمانم مادرم مهربانی اش را از دامن او به قرض گرفته؛
معبودی که در...
مرا از چشمهایت دور مکن
ای هرگزترین عاشق
بگذار تا دلم را بردارم و
به دریا بزنم
تا دیگر از یادم نرود
که شنا بلد نیستم و
عاشق تری نکنم
اینگونه که در ازدحام هیچ می ایستم
از خدا تنهاتر می شوم
مرا از چشمهایت دور مکن ...
جلال پراذران...
عاشق آن آرامشی هستم
که جهان
پس از مرگِ آخرین نفر
به خود می بیند
و در سایه خدایی می خوابد
که شبیه هیچکدام از آنها
که خریدیم و فروختیم نیست
نشاطِ هیچ پاسخی
به هیچ پرسشی مناسب است
و ترس کودکانه ای
سکوت را می لرزاند
آری، عاشق آن...