غریبگی نکن نکن غریبگی پسرم! اینجا خاور میانه است و هر کجای خاک را بکنی دوستی / عزیزی/ برادری بیرون می زند!
با من هزار نوبت اگر نامهربانی کنی ای دوست همچنان دل من مهربان توست
دوست عجب امنیت خوبی ست … میتوانی با او خودِ خودت باشی … میتوانی دردهایت را … هرچندناچیز … هرچند گران … بی خجالت با او در میان بگذاری …! از حماقت هایت بگویی … دوست انتخاب آزاد توست،اختیار توست …! نامش را در شناسنامه ات نمی نویسند …! نامت...
خطای رایجی است که مردم عشق را بالاتر از دوستی می نشانند و آن را در حکم امری کاملا متفاوت می نگرند. عشق تنها زمانی والا و ارزشمند است که دربر دارنده دوستی ای باشد که بتواند بازتولید شود. با عشق به شیوه معمول، اگر به دوستی منجر نشود فقط...
ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان با هرچه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان
بهترین هدیه یرای دوست وفا است
غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت ....!
دوست های صمیمی هیچ وقت از هم جدا نمیشن شاید از هم دور باشن ولی همیشه تو قلب هم هستن
فرشته ها وجود دارن اما گاهی وقت ها بال ندارن بهشون میگن دوست
نکند فکر کنی / در دل من یاد تو نیست
نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره دوست درآمدی نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد نمی بخشمت …
بد ترین دشمن تو می تواند بهترین دوستت باشد و بهترین دوست تو می تواند بدترین دشمنت باشد
دیگران هم بوده اند / ای دوست! در دیوان من زان میان تنها تو اما / شعر نابی بوده ای
جهان اگر برپاست هنوز کسی / کسی را دوست دارد اگر چه دیر اگر چه دور...!
هیچکی تورو قد خودم دوست نداره
کلاس آفتابی دانش، آغوش می گشاید برای معلم کوچک و صمیمی اش. معلم، رنگ مهربانی در کلامش می ریزد تا ابتدای سخن «با نام زیبای دوست»، رنگ و بوی عشق بگیرد. آن گاه پروانه رنگی واژه اش از دهان روشن دانش آموزان پر می گیرد و طنین پرحرارت صدا بر...
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟ حالا ما که دوستیم، فردا سر صف میبینمت !!
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است سُلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید دراین جمع که امشب در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
پیش از آنکه عزادار محرم باشی سعی کن در حرم دوست محرم باشی...
کاش کسی بیاید خیلی بچه گانه آدم را ده تا دوست داشته باشد. کم / ولی واقعی ولی واقعی...
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن بگو من کی کجا باشم؟
دلم یک فنجان قهوه ی داغ می خواهد و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد...!
قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیست چشم پلید لایق دیدار دوست نیست
تو را شبیهِ شب دوست می دارمت! یکدست، یکرنگ بیصدا ، تنها و البته بی پایان دوست دارم