شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
می روبد،
برگ های به آخر عمر رسیده را،
باد پاییزی...
شعر: علی نامو
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
در دوری باغبان،
از نوک پستانش ترک برداشت -
انار پاییزی!
شعر: علی نامو
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
تکان می خورد /
امّا ما /
تکانی نمی خوریم /
شاید این پُل /
واقعاً مرده است! /
«آرمان پرناک»
در چشم هایت
دو جوجه کلاغ
آشیان دارند،
و تا این داستان ادامه دارد
هیچکس..
به خانه اش نمیرسد !!!
ورزشکار شده!
جاده،
تا پاهایش کم نیاورد،
به وقت دلتنگی!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
چه پیر شده کوچه،
از بازیگوشی های بچه ها!
نجاری نیست بسازد برایش،
عصایی،
پر از خنده های چارلی چاپلین؟!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
گریه نمی کنم
برای خودکشیِ ابرها
گریه نمی کنم
دلم به حال آفتاب می سوزد
که سالیانِ سالست
آسمانم را ترک کرده است...
«آرمان پرناک»
نامه ای برای دخترکی
که روبروی خانه ی ما می رقصد،
خواهم نوشت و
از او خواهم پرسید:
-- چرا به این زودی بزرگ شده ای؟!
شعر: خالد بن علی المعمری
ترجمه از متن کُردی: زانا کوردستانی
می دانی!
این روزها
بیشتر از شعرِ سپید
سرم
گرمِ برف بازی ست
ممنون که زمستان را
به من هدیه دادی
«آرمان پرناک»
بگویید چگونه بخندم
بگویید چگونه بگریم
چشم هایت، دو عکاس
که روز و شب مرا
ثبت می کنند...
«آرمان پرناک»
آه مذاهب تکثیر شده،
مطرودم به دیانتتان
اشهد ان لا اله العشق
آماده ام که سرم زنید!.
لیلا طیبی (صحرا)
حالا،،،
خوب فهمیدم آه
من؛
قابی فراموش شده ای بودم برایش،
حلق آویزِ اتاقی متروکه!
لیلا طیبی (صحرا)
عشق و شعر شبیه هم اند،
هیچ کدام،
سن و سال نمی شناسند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی