شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
                    
                    
                    باد و 
پیاده رو و 
خش خش!
برپاست سمفونی برگ ها.
 
  
رها فلاحی
                
                    
                    
                    برگ ها به پرواز در آمدند 
از شاخه های بلند 
با شادی به رقص افتادند 
در مرگ خود
در میان وزش باد 
به رنگ سرخ گل  
حنابندان خزان را جشن گرفتند 
برای بهار در راه مانده.
شعر: عمر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    پاییز با گریه های مادرانه اش
گرد و غبار درختان را می زداید.
شعر: عمر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    زمستان،
با تمام سردی اش،
با همه تاریکی اش،
از راه رسید
مرا در برگرفت.
اما مهرت،
شعله ای نبود
برای خاموش شدن؛
فراموش شدن،
نرگسی بود
برای شکفتن.
بوییدن،
از میان برف ها
روییدن.
اناری بود ترک خورده،
شیرین آبدار ،
سرخ و رسیده،
پر از وسوسه.
                
                    
                    
                    چه بیهوده ریشه ای
در خاک.
چه بیهوده شاخه ای.
چه بیهوده میوه ای!
چه بیهوده سایه ای
بر خاک.
                
                    
                    
                    امشب تنهایم،
شب تابوت بی شمار گریه و زاری و خواهشم است 
شب جهنم است، 
زخم است، 
غم است، 
فریاد است.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    همچو تولە روباە 
افتادە بە پای درخت زالزالک
تنهایم!
 
 
شعر:بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    شعرهایم 
سرزمین کوچک من و 
خال زیر گلوی تو اند.
 
 
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    دلم، پرنده ای است!
که شباهنگام به پرواز در خواهد آمد
و به در و پنجره ی خانه  ی شما 
پر و بال می کوبد...
 
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    امشب، من و پنجره ی اتاقم،
دو یار جان جانی هستیم.
او با باد دلنوازی می کند و 
من هم با خیال زنی، که آواره ام کرد!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    به نزد من،
مرگ آدمی،
به اندازه ی سقوط یک ستاره،
قابل توجه نیست.
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    آمدن بهار و تابستان و 
زمستان عادی ست 
مشکل پاییز است،
چو می آید،
تو می روی!.
شعر: ابراهیم اورامانی 
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    چون می گویند: نبات!
تو به خاطر می آیی...
شعر: ابراهیم اورامانی 
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    راه های دور و دراز را 
کوتاه می کند.
به تو اندیشیدن...
شعر: ابراهیم اورامانی 
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    مشابه اند،
شراب و 
رنگ چشم هایت.
هر دو مرا مست می کنند..
شعر: ابراهیم اورامانی 
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    شبیه نمک است!
که بریزی بر روی زخمت،
تنهایی...
شعر: ابراهیم اورامانی 
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی