متن فیروزه سمیعی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فیروزه سمیعی
در چرخش افلاک چه کس را خبر است؟ /
کاین باده به کام کی و کَس می خوردیم؟ /
بر دهر مخور حسرت و افسوس که هیچ /
جز عشق و شراب گوهری بر ننِشست/
...
....
فیروزه سمیعی
تو بگو
دست های تو
چند بار در خواب
چهره ام را لمس کرده اند؟
هر بار که صدایت می زنم
گویی باران می بارد
و زمینِ دل من
عاشقانه گل می دهد....
.....فیروزه سمیعی
آغاز نگاه تو بود
در شکست سایه ها
و بارانی که
از دست هایت عبور می کرد
من از شاید آمدم
تو از هرگز
با بوسه ای لبریز از موسیقی
که رویایم را می نوشت...
.......
.....
فیروزه سمیعی
ساحل، آرام در پسِ من نفس می کشد
و صدای امواج به نجوا می گویند:
تا کجا در خویش فرو می روی؟....
....
....فیروزه سمیعی
شب
صدف ها
گوشه ی خوابِ دریا...
.....
....فیروزه سمیعی
آسمان با این همه ابر
ابر با این همه اشک
و چشمه ها…
با این همه زلالی
مجال نمی دهند
این همه انعکاس
تا ببینیم که
خورشید چگونه می سوزد....
...فیروزه سمیعی
دل از عشقت به شوق اومد دوباره/
تمام هستیم با تو بهاره/
تو مثل نور خورشیدی و تابان/
که رنگ عشق پاشی بر دل و جان/...
....
...
فیروزه سمیعی
در رقصِ خزان/
می آمیزد/
عطرِ بوسه های تو/
با رؤیای عشق/
نگاهت/
آتشی ست/
که از درد و داغ/
گل می کارد/
در دلم…
ای رؤیای شیرینِ زردپوش!....
....
فیروزه سمیعی
با هر نفس از عطرِ تو مستم//
در رقصِ خزان بی تو شکستم//
چشمانِ تو دردم شد و درمان//
در شعله ی عشقِ تو نشستم...🍃🍀
...فیروزه سمیعی
رنج /
نه زخم است /
نه ناله /
بلکه صدای شکستن لیوانی ست /
که هر روز از دستم/
می افتد/
اما تکه هایش هیچ وقت/
به زمین نمی رسند/
....
...فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
🍁🍃نوزادان بی نام در شهر
دیوارها گریه می کنند
و
پاییز
با مشت های گره کرده
از کنارشان می گذرد
کسی صدای زنگ را نمی شنود
اشک ها روی زمین
جاری می شوند در چشم هایشان
و باد
با نام های فراموش شده
بر آینه می تازد
می خواهم آدم...
🍂ما پروانه های درون شیشه ایم🍂
عرق می ریزیم بر آتش سرد🍃
تا بال هایمان به وحشت نچسبد🍁
چند قطره روشنی🍂
زندگی را گواهی دهد🍁
در سایه های تاریک🍃
در دل گورهای ناپیدا🍂
🍃☘️فیروزه سمیعی☘️🍃
https://t.me/Pangarah
☘️🍃پرنده می خواند در دل شب به یاد لانه اش/
رود می گذرد غمگین و خاموش در انتظار عشق/🍃☘️
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
کوه
ابر
باد را
به تماشای دریا فرستاده است
و در تماشای دریا
ابر
به دامان رعد و برق
عشقی را به خواب می برد
شاید که شب
ادامهٔ روز باشد
که عشق سؤالی ناتمام
از باد می سازد
و ابر
سمت باد ...
.....☘️🍃
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
۱۴۰۳/۷/۲۵
من همان صبح پاییزی ام
که با صدای زنگ اول به شادی می رسید
همان کوچه ی شلوغ
که هر قدمش پر از دلهره ی درس و امتحان بود
کتاب هایم پر بود از
حاشیه نویسی های بی خیالی
چه رؤیایی
چه شوقی!
در جیبم
رنگ خودکار آبی
و بوی...
من آن غریقی ام
که هر موج آب
حکایت دل تنگی ام را می خواند
و در سینه ی دریا
عشق را همچون مروارید آبی
در دلم نگه می دارم...
....🍂🍁...
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
صدای دریا
هوای بهاری و معتدل
ساحل شلوغ
خنکای نسیم
دریا مواج و آسمان ابری
رنگی از زندگی در دل می جوشد
شن های ساحل
پر از صدف
هر کدام
گویای ِداستانی
از آغوش دریا و رازهایش
که با هر موج
بار دیگر زنده می شود
صدای قایق ها
در...
رفتم انزلی
بوی دریا میآد
مرغان بال و پر می زنند
تالاب خوابیده، نیلوفرها خندانند
دریا
دل نوازِ قصه گو ست
ماهی سفید در تور می اُفتد
تا دنیا را ببیند🍃🍀
...فیروزه سمیعی..
خدا نکند
عشق اعدام شود
در سلول های تاریک
زیر سایه ی دار
آنجا بوسه ها
در زنجیرها
محبوس می شوند
خدا نکند
دست ها
در فاصله ی گلوله ها
به هم گره بخورند
و عشق
در ویرانه های شلیک
فریاد بزند:
من اینجا هستم!
خدا نکند
حضور قلب ها ...
بگذار جهان بپوسد
بگذار آسمان بمیرد
ما زنده ایم در خدایگانِ سایه ها
ممنوع و بی پایان
در میان گورها
دوباره متولد
با آتشی که هرگز نمی میرد...
...
🕊️
....فیروزه سمیعی