گفتی که به وصلم برسی زود مخور غم آری برسم گر ز غمت زنده بمانم
صبح یعنی بغلم باشی و بیدار شوم و پریشان کندم موی بهم ریخته ات
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود ، گر نشود حرفی نیست اما نفسم میگیرد.. در هوایی که نفس های تو نیست...️
برایت می نویسم دوستت دارم می دانم که نمی دانی ! ولی مى دانم که مى خوانى! آرزویم این است: نخوانده بدانى️
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا ؟ گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم ،غم سر نیست مرا ...
تو دلت دریاست آبی و عمیق دل من یک ماهی قرمز تنگ بلور بگذر این ماهی در دریای مهر تو غوطه ور شود انجا سکنا گزینم برای ابد
ﺩﯾﺪﺍﺭِ ﺗﻮ ﻧﯿﮏ ﻭ ﻫٖﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐِ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﯾﻮﺳﻒِ ﻣﺼﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...؟!
دستت را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیر یافته ! با تو سخن می گویم ... زیرا که صدای من با صدای تو آشناست ...
دلم از نام خزان میلرزد زانکه من زادهی تابستانم! شعر من آتش ِ پنهان ِمن است روز و شب شعله کشد در جانم. میرسد سردی ِ پاییز ِ حیات، تاب ِ این سیل ِ بلاخیزم نیست غنچهام غنچهی نشکفته به کام، طاقت سیلی پاییزم نیست!
دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد و عشق سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست و عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند.
رواق منظر چشم من آشیانہی توست کَرم نما و فرودآ کہ خانہ، خانہی توست بہ لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفہهای عجب زیر دام و دانہی توست
گفت: مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟ مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو...
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع کہ قدر وقت میدانی گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست چقدر بلند فریاد بزنی او دیگر صدایت را نخواهد شنید
دوسش داری ؟ پس یادت باشه فقط دوست داشتن کافی نیست عشق مراقبت می خواد…
دیگه هیچوقت هیچکس اونجوری که اون رفته بود تو عمق روح و زندگی من تکرار نمیشه!
از من خبر بگیر! کارى ندارد کافی ست صبح ها دلت برایم تنگ شود و بى اختیار به نقطه اى خیره شوى و به این فکر کنى که چقدر بى خبرى از من........!
این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت نه به یک بار و به ده بار که صد بار بگو دوستم داری؟ را از من بسیار بپرس دوستت دارم........ را با من بسیار بگو........
در کنار تو صبحی است که رنج شبان را از یاد می برد بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم تا پریشانی دوشینم از یاد برده شود...
بیا ببینمت مظلومانه ترین جمله دستورى در زبان فارسیه با اینکه جمله دستوریه اما گوینده هزار بار ویرانتر و تنهاتر از اونه که بخواد دستور بده..
سهمِ من از تو صدایی است که نه میشود بوسید نه در آغوش گرفت!
زندگی گرمی دلهای به هم پیوست است تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
حکایت بارانی بیقرار است اینگونه که من دوستت دارم ......