یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
عشق پیچکی ستکه دیوار نمیشناسد!...
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم...
درداتو دورت نچین که دیوار بشن، زیر پات بچین تا پله بشن!...
بین منو خودت دیوار میکشی بعد میگی چرا سیگار میکشی .....
سایهای از خویش بر دیوار پیدا کردهامفصل تنهایی سر آمد یار پیدا کردهام...
جوشِ بهار رخنه به دیوار میکندبیهوده باغبان درِ گلزار بسته است...
عصر دی روی دیوار پس از پروازلنگه کفش قرمز...
نشو محبوب آن یاری که خود یار کسی باشد نرو بالای دیواری که دیوار کسی باشد...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
سر به دیوار نگذار رفیق!به غیرت شانه هایم برمیخورد…...
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنتکمر این دیوار را شکست...
چه قدردرباشمدیواربشنود...
امید رهایی نیستوقتی همه دیواریم......
خودتو به در و دیوار نزنمن تورو به خاطرات سپردم...
روی دیوار هم ،یادگاری بنویسید.آدمیزاد با مرور خاطرات زنده اس...
این آه سینه سوز من دیوار سرد فاصله است...
دیوار همترک برداشتوقتی آجر دلششکست…...
مهربانی دیوارندارد...
می کشد فریادنگاه تودر قاب خالی دیوار...
پرده هاجنگ در جبهه ی دیوار است!با ادامه ی حصر پنجره ها....