دوشنبه , ۲۳ مهر ۱۴۰۳
من + تُ"ما" نمیشود،"محشر" میشود!...
داری میری پاییز جان؟غماتم با خودت ببر...!...
امابراى من،تو آن همیشه اى......
خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند....خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و هستند.......
ما را دفن کردنندانستن ما دانه ایم...
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبیولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم...
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام!!شرمنده جوانی ام از این زندگانی ام!!...
یارو یه استوری گذاشته از رفیقش که توی زندان هست و نوشته شیر که جاش تو قفس نیستخب عامو شیر که ضبط ماشین نمیدزده...
برنامم واسه شب ولنتاین اینه که هرکی از دوستام پست و استوری گذاشتن،عکس دو نفرشونو بفرستم واسه ننشون......
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت......
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت...
عشق زیباستولی قد همین زیبایی...مردن و زنده شدنهای فراوان دارد......
چون دوستت دارم ، راهی پیدا خواهم کرد تا نور زندگی تو باشم حتی اگر در تاریک ترین و دلگیر ترین حال خود باشم...
تمام آن چیزی کهدربارهی تو در سرم هست،دهها کتاب میشود!اما تمام چیزى کهدر دلم هست،فقط دو کلمه است : دوستت دارم...
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد......
در آسمانم بمان من ماه رابا تو می شناسم...
هر جا باشی قلبم پیشته ها دلبر...
صورتت سیب گلابیست که خوردن دارد.. گونه ات بوس که نه! گاز گرفتن دارد.....
هوای پاییز جون میدهواسه مچاله شدن تو بغلت...
از هر تکراری خسته امجز دوست داشتنِ تو......
همرنگ تمامآرزوهاے منےغارتگرقلب وجاݧودنیاےمنےدور ازتونفسڪشیدنمممڪن نیستمݧ ماهے تشنہ ام تو دریاے منے....
موسیقی صدای توآرزوییست که صبحها نوازشم کند و آفتاب نگاهت خواب را از من برباید و اینگونه است صبح های بهشت...
وقتی کنارمیجایی برای هیچ شتابی...مقصد، همین حضور من و توست....
الکی قصه ببافم چه شود؟تو که پیشم باشینه فقط خوابکه بیداری منرنگ رؤیا دارد....
خستگی را- چای یا قهوه؟نه عزیزم- چشمهای تو!...
بهترین لبخندها و بوسههای مننثارت بادکاستیهای مرا میدانیاماهمچنانم دوست میداری...
بوسههای تو بی نقصخندههای تو کامل...
ترتیب مسکن ها:+ کدئین..+مرفین..+ تو...
میخوامکه دلم یکی بشهبا دل تو......
برای عشق مبارزه کنولی هرگز گدایی نکن...
بعدِ رفتنت/ دیگر/گرم نشد دستم/مشتی خاطره/رودی از اشک/تنهایی ، گیسوی شب را میبافد...
تو که رفتیهمه ی مزرعه ها خشکیدندباغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!...
با تودلم خوشهدلبر جان...
بین این همه آدم من چرا قفل تو شدم...
دلبر جانمقلب که جای خود دارد اگر بمانی ثانیه به ثانیه عمرم را فدایت میکنم...
من عشق رو تو صدای خندش پیدا کردم ......
با ترس و لرز، حرف دلم را زدم به تومن دال و واو و سین و ت دارم تو را ، بفهم...
بگذار نقش هایمان راجا به جا کنیمتو منتظر بمانمن بر نمی گردم...!...
حضرت یارحضرت دلبرمعشوقاپی قرار شما بودنخوب است......
نمی دانم چه بر سر قلبم آمدهکه مرا رها می کندتا به تو برسد......
دوستت دارم نه از روی شکم سیریبه تو آنگونه محتاجمکه جوانه ای به نور...
ما را هنر چشم توعاشق بنمود.....
- تنها زندگی میکنی؟+ نه، یاد کسی با من است......
شب زیباترین ترانه می شود،وقتی ..آغوشت را به من میسپاری،و مرا در بستر گرم آغوشتمی فشاری...!...
من چه میکردم به عالمگر نمیدیدم تو را؟...
ای یار بِکِش دستمآنجا که تو آنجایی.....
عشق یعنی تو بخندی من از داشتنت عطشم ببشتر از لحظه اول بشود...
بهت گفته بودم ک بودنت دلخوشیمه.....
تقویم من از پاییز شروع میشودحولحالنا میخوانم وتو را آرزو میکنم...
توضیح دادنی نیست،نمیتوان وصف کرد،حسِ داشتنِ این حجم از خوشبختی را....چشمانت را که گشودی، دنیا نورانی شد...تو را برایِ ابد دوست دارم.....