من + تُ "ما" نمیشود، "محشر" میشود!
داری میری پاییز جان؟ غماتم با خودت ببر...!
اما براى من، تو آن همیشه اى...
خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند.... خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و هستند....
ما را دفن کردن ندانستن ما دانه ایم
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام!! شرمنده جوانی ام از این زندگانی ام!!
یارو یه استوری گذاشته از رفیقش که توی زندان هست و نوشته شیر که جاش تو قفس نیست خب عامو شیر که ضبط ماشین نمیدزده
برنامم واسه شب ولنتاین اینه که هرکی از دوستام پست و استوری گذاشتن،عکس دو نفرشونو بفرستم واسه ننشون...
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت...
قسم به عشق که هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت
عشق زیباست ولی قد همین زیبایی... مردن و زنده شدنهای فراوان دارد...
چون دوستت دارم ، راهی پیدا خواهم کرد تا نور زندگی تو باشم حتی اگر در تاریک ترین و دلگیر ترین حال خود باشم
تمام آن چیزی که دربارهی تو در سرم هست، دهها کتاب میشود! اما تمام چیزى که در دلم هست، فقط دو کلمه است : دوستت دارم
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد...
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم
هر جا باشی قلبم پیشته ها دلبر
صورتت سیب گلابیست که خوردن دارد.. گونه ات بوس که نه! گاز گرفتن دارد..
هوای پاییز جون میده واسه مچاله شدن تو بغلت
از هر تکراری خسته ام جز دوست داشتنِ تو...
همرنگ تمامآرزوهاے منے غارتگرقلب وجاݧ ودنیاےمنے دور ازتو نفس ڪشیدنم ممڪن نیست مݧ ماهے تشنہ ام تو دریاے منے.
موسیقی صدای تو آرزوییست که صبحها نوازشم کند و آفتاب نگاهت خواب را از من برباید و اینگونه است صبح های بهشت
وقتی کنارمی جایی برای هیچ شتابی... مقصد، همین حضور من و توست.
الکی قصه ببافم چه شود؟ تو که پیشم باشی نه فقط خواب که بیداری من رنگ رؤیا دارد.