جمعه یعنی چای با عطر حضور تو دم بکشد
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!
غروب جمعه که میشود دلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه دلتنگ توام می آید...
جمعه خودش یک عاشقانه ی غمناک است
کافیست کمی دلت گرفته باشد غروب ها همه شان جمعه می شوند
روز برفی در مقابل روزهای معمولی، مثل جمعهس نسبت به بقیه روزای هفته!
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
دوستت دارم ... و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ، هفته و ماه و سال نمىشناسد ...
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
جمعه ها را باید از تقویم بیرون کشید پخش کرد بین روزهای هفته انصاف نیست که همه دلتنگیها جمع شود در یک روز مشخص پخش شود در یک عصردلگیر
در سحر گاه سپیده جمعه آذر سرد کله پاچه بعد ندبه باتو می چسبد عجیب
ای غم انگیزترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
جمعه بی تو دلتنگی اش بند نمی آید!
جمعه باشد غروب باشد دریا هم باشد تو نباشى این خودش غمگین ترین شعر جهان است
آرامش یعنی عصر جمعه از کابوس بپرم ببینم نشسته ای و موهایت را می بافی
جمعه همه چیز تعطیل است اِلا دوست داشتن تو
می شود تنهایی بچگی کرد تنهایی بزرگ شد تنهایی زندگی کرد تنهایی مُرد ولی قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را که نمی شود تنهایی خورد !
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه دلتنگ توام می آید
ز بیم سینه خراشیدن از وفور غم است که گفتهاند بگیری به جمعه ها ناخن
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد ! پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان... بی تو
جمعه چقدر دلچسب است ، برای فکر کردن به تو ! وقتی بین تمام روزمرگی هایم حضور داری و من جمعه را ؛ بیخیال ترین آدم دنیا میشوم