پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...
از کاسه ی شکسته نَخیزَد صدا دُرُستاحوالِ ما مَپُرس که ما دل شکسته ایم...
جوان بودم کهناگه پیر شد دل...💔....
اینجا کسی به فکر من زار خسته نیست یعنی ڪسی مدافع این دل دلشڪسته نیستاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
این دل که نِی می زندُدر سکوت شبُ باران ، می خواند...همان قوی عاشقی ستکه روزی در فراق یار دیرینه اشو در مسیر تندبادِ زندگی ،مسیر عاشقانه ی زندگیش رابه دست فراموشی سپرد...بهزادغدیری...
دلم گرفته هوایم عجیب بارانیستدلِ شکسته ام انگار رو به ویرانیست...
کجا رفت اون همه احساسخدا دل سوخته وتنهاسگناه قلب من چیهشکسته باز از اون میگه...
یه زخمایی داخل قلبمه ک تو زدی جاهایی ک هیچ کسی بهشون دسترسی نداره هیچی فقط خواستم بگم اونارم دوست دارم🙂...
قصه ی من و تو قصه ی آسمان و زمین است...هیچ وقت به هم نمی رسیم مگر قیامت به پا شود......
گاهی میپرسند ازمن!عاشقش هستی هنوز؟بی تفاوت بودنم راگریه می ریزد بهم.......
دلم را کسانے شکستندکه هرگز دلم به شکستن دلشان راضی نمیشد......
حالِ یک دل را اگر کردی خراب آماده باشاشکِ چشمِ دلشکسته خانه ویران می کند...
یه شیشه وقتی که میشکنهلبش تیز میشهبعدش میخوای آدمی که دلش شکستههمون آدم سابق باشه…...
خنده های زورکی را خوب یادم داده ایمهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها...
هیچ دلشکسته ایقرار نیست تنها بمونه!یه روزی،یه جایی،یه جورییه کسی منتظرت هستکه واست همه چیز رو تغییر بدهصبر داشته باش!صبر...!...
ولی یه شبنمیدونم کی فقط یه شباز همه چی زده میشم...از همه عاصی میشم...میرم و دیگه پشت سرمم نگاه نمیکنم.....
هیچ چیز آدم را تا این حد نمی سوزاند که اطرافیانت میگویند: اگر دوستت داشت نمی رفت!...
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکنددیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند...
بعضی وقتا،شریک تمام خاطراتت تو زندگیفقط یه شماره خاموشه......
حالمان داشت خوب میشد...که باز کسی را باور کردیم!...
قید خاطرات مرده را بزن...نبضی که رفته ، گرفتن ندارد!!!...
به کسی... نرسیدمکه خیلی به من می آمد..!...
فرصت کردیسری به خاطراتمان بزنکسی لا به لای آن خاطراتهر روز غبار از خیالتمیشورد و چشم به راه توست...
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبردرد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما...
چهرفتن هاکه می ارزد...بهبودن های پوشالی!...
به تازگی با هیچ کسیشوخی ، حرف تازه ایکوچک ترین سخنی حتی ، ندارم...خسته ام...خیلی جدی میروم...خیلی جدی تر دیگر برنمیگردم...
رفتمکه او را ببینمآنها را دیدم...!!...
خیلی از ماها ساختیمبا بدی ها و خوبی های یه آدمکه به همه چیز فکر کرد الا ما...برای همه وقت داشتالا برای ما!...
کیم من؟آرزو گم کرده ای تنها و سرگرداننه آرامی نه امیدینه همدردینه همراهی...
از کنارت میروممرگ دلم یعنی همینعاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود...