ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست
ما هر آرزویی کردیم واسه یکی دیگه براورده شد.
جوان بودم که ناگه پیر شد دل...💔 .
کجا رفت اون همه احساس خدا دل سوخته وتنهاس گناه قلب من چیه شکسته باز از اون میگه
حالِ یک دل را اگر کردی خراب آماده باش اشکِ چشمِ دلشکسته خانه ویران می کند
خنده های زورکی را خوب یادم داده ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
بعضی وقتا، شریک تمام خاطراتت تو زندگی فقط یه شماره خاموشه...
حالمان داشت خوب میشد... که باز کسی را باور کردیم!
قید خاطرات مرده را بزن... نبضی که رفته ، گرفتن ندارد!!!
به کسی... نرسیدم که خیلی به من می آمد..!
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما
چه رفتن ها که می ارزد... بهبودن های پوشالی!
رفتم که او را ببینم آنها را دیدم...!!
از کنارت میروم مرگ دلم یعنی همین عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود
از حال دلم بی خبری اما هر لحظه به یاد تو گرفتار منم...
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را... پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟
گویند بکوش تا بیابی می کوشم و بخت یاورم نیست...
با شاخص نفرت گراگیری کرد وبا تخمین زمان به نابودی کشاند
قصه ای تلخ تر از قصه من هست آیا؟ نیمه راه رها کرده مرا همسفرم...!
بی تفاوت باش به جهنم !!مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟
تنهایی ات گریه ات ... دیگر چه چیزی لازم است تا دل خدا بلرزد ؟
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...