خورشید طلوع نمی کند یک تصویر ازتو کافیست برای تلئلو دوباره خورشید..
طلوع آفتاب در نیمه شبان؛ چشم هایت
دوست داشتنت هر صبح در من طلوع میکند و این یعنی غروب تمام غصه هایم...
از من مپرس چگونه ای امروز؟! تا او طلوع نکند همه روزهای من غروب جمعه است
هر صبح با طلوع چشمانت جرعه جرعه نگاه مست تو را چون چای قندپهلو سر میکشم
چشم باز کن، تا ... چشم جهان به طلوعت روشن شود ...
مهربان که باشی خورشید از سمت قلب تو طلوع می کند
خورشیدم طلوع که میکنی سایه ای میشوم درکنارت
“سکوت” را “ترس” “عشق” را “عادت” کاش!! خورشیداز سوی چشمانِ تو طلوع کند.
طلوعِ آبی مهرت را؛ پژواکِ سرخ صدایت را؛ تک تک لبخندهای مستانهات را بر دیوارِ من فرودآور؛ من در تب غرور دفن شده ام محتاج توام
هر صبح با باز شدن پلک هایم در من طلوع می کنی و آن طرف شعرهایم غروب
سلام می کنم به طلوعی که تو را برایم نوید داده است..
وقتی طلوعم تو باشی روزهایم با صبح بخیر تو شروع میشود
من از تمامِ صبحهایم فقط همانی را به یاد دارم که تو در آغوشِ من لبخند میزدی و گرنه باقی طلوعها همگی شباند بی تو ...
غروب جمعه که میشود دلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند
پنجره را باز میکنم ، طلوع را میبینم و غروب را فراموش میکنم . . . از اینکه در قلبم هستی و عشق منی افتخار میکنم . . . روزت مبارک خاتون قلبم
فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد صدایت را که می شنوم خورشید در دلم طلوع می کند من هیچ ام و تُ در تمامِ هیچِ من همه ای
خورشید هر صبح یادآور این نکته است که میشود از اعماق تاریکی ، دوباره طلوع کرد ..
صبح که شعرم بیدار میشود میبینم بسترم سرشار از گُلِ عشق توست و عشق تو آفتاب است آنگاه که درونم طلوع میکنی و میبینمت
خیال نکن اگر برای کسی تمام شدی امیدی هست؟! خورشید از آنجا که غروب می کند طلوع نمی کند...!
فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد صدایت را که می شنوم خورشید در دلم طلوع می کند
خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند ، ما هم دوبار به دنیا نمی آییم ؛ هر چه زودتر به آنچه از زندگیات باقی مانده بچسب ...
همانطور که خورشید پس از شب طلوع می کند،موفقیت نیز پس از شکست و مشکلات ظاهر می شود.
بلندای شب یلدای من باش طلوع روشن فردای من باش ولی فردا، خدا داند کجایی همین حالا، همین حالای من باش