ای عشق! ای بزرگترین آرزوی من فردای من بدون تو فردای کوچکیست
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود؟ غم و دلتنگی و حسرت، همه یک جا با هم
جان به کف، خنده به لب، شعله به دل، شور به سر جان فدا در رهِ جانانه عشقیم هنوز
سلام ای عشقِ دیروزی، منم آن رفته از یادی که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادی
حال خوبی ست، بیائید خرابش نکنیم عشق اگر در زده خیر است، جوابش نکنیم
من و عشق با هم قمار کردیم من تمامم را به پای چشم هایش باختم ...
قدر کسی بدان که بداند بهای عشق تب کن برای آن که بمیرد برای تو
عشق تو تنها عشقیه که بهش نیاز دارم و میخوام همیشه در کنارم باشی
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم
عشق؛ یک فنجان چایِ قند پهلوست! آخ که اگر به موقع هوس کنی چقدر میچَسبد..!
اگر تمام دنیا و جهان را بگردم، امکان ندارد عشقی همچون عشق تو پیدا کنم
ای عشق روزگار فراوانی ات بلند شب های نازنین پریشانی ات بلند
عشق نرخ ندارد به هر قیمتی فروختی ارزان است!
زندگی بی عشق جهنم است آسمان بی خورشید شب است اما من بی«تو» نامی نخواهم داشت...
و عشق یعنی غمی عمیق، اما بسیار عزیز آیا تو تا به حال، غمِ عزیز کسی بوده ای؟
به فتوای دلم سر در مسیر عشق می بازم اگرچه عقل می گوید که دل بستن خطر دارد
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر
دستان گرم عشق ، جای تفنگ نیست، قلبی که می تپد، میدان جنگ نیست،
چون به ترازوی عشق هر دو برابر شدیم مهر تو کم می شود، عشق من افزون چراست؟
عشقی ڪه باتو خالص شود خوش است نازم به عشق ناب ڪه خریدار آن منم !!
با انار سرخ لب هایش فریبم داد ومن روزه خواری هم اگر کردم گناهم پای عشق!
از عشق سرشارم سرشار از عشق تو
گفتی اَم درد تو عشق است، دوا نتوان کرد دردم از توست، دوا از تو، چرا نتوان کرد؟
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت