بهار من بُوَد آن گه ، که یار می آید ...
اخرین لحظه این سال کجایی بی ما ؟ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد .
زن یعنی ره سپرده به دامان یار...
مرد یعنی همسری خوب و شفیق مرد یعنی بهترین یار و رفیق
کاش روزی برسد هر که به یارش برسد دل سرما زده ما به بهارش برسد .
هر که از عشق تو پرسید ،به او گفتم شکر... پیش مردم،گله از یار؟! همینم مانده ست...
و مرا جز تو دگر هیچ کسی یار نمیشود
هر روز خبر می رسد از رفتن یاری من مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری
نشو محبوب آن یاری که خود یار کسی باشد نرو بالای دیواری که دیوار کسی باشد
لمس مژه ی یار به روی گونه عجب تازیانه ی جذابی
فارغ ز بهشت و دوزَخ ای دل خوش باش با درد و غَمش که یار دیرینهٔ ماست ...
عیش است بر کنار سمنزار خواب صبح نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است
فکرش را بکن همه ی پزشکان، بوسیدن یار را ، بوییدن یار را تجویز میکردند آخ که بیماری عجیب میچسبید
گاهی گدایِ گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود
هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست یلداتون مبارک
جایی که یار نیست دلم را قرار نیست...
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم... یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم...
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز ...
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم، برآنیم هنوز
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمری که دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری
کاش روزی برسد هرکه به یارش برسد دل سرما زده ما به بهارش برسد . .
دل داشتیم ، دادیم جان بود،عرضه کردیم چیزی که یار خواهد صبر است و ما نداریم...
ای نوبهار عاشقان داری خبراز یارما؟
ای یار بِکِش دستم آنجا که تو آنجایی..