نباشى ، هیچکس نیست ! تو عشق شدى و همه چیز تمام شد... ️️️
به دل هایمان عشق بدهکاریم سرانگشتی هم که حساب وا کنیم سر جمع می شود هزار هزارتا بوسه و یک عالمه بغل کمی نزدیکتر بیا بغلم کن تا ببوسمت
عشق ، تنها چیزی ست که کسی نمی داند اتفاق افتادنش بهتر است یا اتفاق نیافتادنش ...
دکتر این بار برایم نم باران بنویس دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس دوسه روزی نه! دوسه هفته و شاید هم بیش سر نهادن به در و دشت و بیابان بنویس عکسی از این دل پژمرده برایم تو بگیر تستی از سینه ی افسرده ی یاران بنویس اسکنی...
و عشق به معنای واقعی ، شب در آغوشِ یار خُفتن است دَم به دَم ، نَفَس نَفَس... لالائیِ دوستت دارم شنفتن است. ️️️
عشق یعنی چیزی که نداری را به کسی دهی که آن را نمی خواهد.
. منم آن عاشقِ عشقت که جز این کار ندارم... ️️️
️ شتاب داشته ام براے ابراز عشق براے مست شدن در عطر نفس هایت براے پرواز در سرزمین قلبت براے آغوشت،وقتے پیچک وار دستانت تنیده مے شوند دور تنِ مشتاقم براے رقص لب هایت بر گوش هایم وقتے ترانه ے خواستن سر مے دهند .. من براے داشتنت بودنت شتاب...
عشق را ای کاش زبانِ سخڹ بود ...
عشق یعنی: مخاطب به مخاطب همه را رد کنی ناگهان بر سر یک اسم کمی مکث کنی... ️️️
عشق آدم ها را ضعیف میکند اما قربان شکل ماهت مگر میشود ضعف را به جان نخرید از برای داشتنت...
نقل هر مجلس شده ست این عشق ما و حسن تو!
این گرمایِ عشقِ توست که روحمو گرم میکنه ️️️
ما رفتیم و چه عشق هایی که در این شهر جا گذاشتیم.
عشق️ یعنی اینکه وقت به آغوش کشیدنت بوی تو را بگیرد ذره ذره ی وجودم ... ️️️
ڴر یاد تو جرم اسٺ غمی نیسٺ که عشق اسٺ...
عزیزِ لحظه های من دلم شانه های امن تو را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی عشق کاری کرده به هر بهانه ای هوای تو کند...️
دلم باران دلم دریا دلم لبخندِ ماهی ها دلم اِغوایِ تاکستان به لطفِ مستیِ انگور دلم بویِ خوشِ بابونه میخواهد.. دلم یک باغِ پر نارنج دلم آرامشِ ترد و لطیفِ صبحِ شالیزار دلم صبحی ، سلامی ، بوسه ای عشقی ، نسیمی ، عطرِ لبخندی نوایِ دلکشِ تار و کمانچه...
قصه ی بهار که به اردیبهشت رسید؛ خداوند لبخند زد و، عشق را میانِ من و تو آفرید...!
و خداوند عشق و انتظار را با هم آفرید... این را من خوب می دانم! منی که از انتظار تو به عشق رسیدم....
می نویسم از عشق که چه حالیست به نقش می بندمش که چه زیباست غرق سیمای زیبایش می شوم چه حالیست..️ چشمانش چه زرق و برقی ست
عشق از تو آغاز می شود دختر! تویی که جان بخشیده ای به این همه عشق... موی بلند و گونه سرخت اگر نبود، دنیا اگر لبِ اناری و بلندی مژگانت را کم داشت، عاشق نداشتیم در جهان... حتم دارم قبل از تو احساسی وجود نداشت و خدا به وقت آفریدن...
دلبر جان لطفا بی اجازه بیا بی اجازه عاشقم شو بی اجازه نگاهم کن از آن نگاه ها که دلبرانه است عشق، بی اجازه اش قشنگ است...
این عمر پر از قصه ی سرگشتگی ماست ماییم که در هروله ی عشق غریبیم