جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
غم آخر بودرفتنت...
این پاییزتو را کم دارد برای قدم زدنوگرنه من آدم خانه نشینی نیستم......
بی منتو هر جا که هستیدلت شاد امشب .....
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توستوین جان بر لب آمده در انتظار توست...
تمام آرزویم استسرودن غزل ز تو و شرح دلتنگی ام...!...
سهم من از یک یاد هر شش ساعتیک فنجان دلتنگی تلخ است...!...
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی...
میان این همه هستآنکه باید نیست...
بی تو جهانم خالیست...
هوای آمدنت دیشبم به سر میزدنیامدی که ببینی دلم چه پر میزد...
کاش تو اینجا بودى و منو اونقدر لاى دستات فشار میدادى که غم ازم بچکه️️️...
برگ به برگهدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت......
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن...
تو بخند همین برایم کافیستگور پدر تمام دلتنگی ها...
ویرانم مگر نمی بینیصدایم بم است!...
به تنگ آمد دلشترکید...... انار...
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است...
داری گریه میکنی ؟+نه . حساسیت دارم به چی؟+به نبودنش...
فرقی نداردروزهای تابستانیا شب های زمستانبی توهمه چیز طولانیست...
لطفی ندارد هفت سین ها بی سلامَ ت...وقتی نباشی عیدها هم بی بهارند......
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ...
اصلن! بلند شو بیادلتنگیبا خطوط اینترنتراه به جایی نمی برد......
تو که رفتیهمه ی مزرعه ها خشکیدندباغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!...
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی امضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟...
و عمق عشقهیچوقت فهمیده نمی شودمگر در زمان فراق......
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبردرد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما...
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست...
- تنها زندگی میکنی؟+ نه، یاد کسی با من است......
شب بخیرغارتگر شب های بی مهتاب منمنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من...
بی تو چگونه میشود آبان بیایدطاقت ندارم نیستی باران بیاید...
فردای بدون هم شدن نزدیک است...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم...
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشدبگذاری برود! آه... به اصرار خودت...
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیستحتی گره اخم خدا وا شدنی نیست...
دلم را به کجای این شهرمشغول کنم که نگیرد بهانه تو را ......
تاب دلتنگی نداردآن که مجنون می شود......
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیردو از این داغ ترجهنمی نیست...
هیچ چیز بدتر از این نیست که با دل تنگ سفر کنی...
بوی دلتنگی پاییز وزیده ست ولی...اولین موسم این فصل مگر مهر نبود...؟!...
ترک ما کرد آنکه با ما روزگاری یار بود...
پارادوکس یعنیندارمت و گاهیفکر از دست دادنت دیوانه ام می کند......
اگر دلت گرفتهسکوت کنکسی معنای دلتنگی را نمی فهمد...
کجایی ای زجان خوشتر؟شبت خوش باد من رفتم......
مثل گلهای ترک خورده کاشی شده امبعد تو پیر که نه / من متلاشی شده ام...
گذشتم از او به خیره سریگرفته ره مه دگریکنون چه کنم با خطای دلم......
گفتی میز را بچین / می آیم / چقدر برف نشسته روی صندلی...
سال هاست که تو را به دل آورده اماما به دست نه......
فاصله شاید دلتنگی بیارهاما دل آدما رو به هم نزدیکتر میکنه......
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس......
هزار و یک شبخیال بافتماز تویی که یک شبنداشتمت!...