پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای آنکه پیرم کرده ای ، دل من ببازم حاضریبه دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضریشیرین خودش را پشت نقشی گاه پنهان میکندفرهاد باشم تا به نقشت من بنازم حاضری...
سیب سرخ می چینم از درخت حواو آن را به حوض ماهى می سپارمتا به دست تو که دست در پاشویه ام دارى برساند نقش اتگردش ماهى هاستدر آبى کاشى رنگ گناهى که آسمانى استفیروزه سمیعی 🦋🍎...
خوبتر از تو نقشبند ازلهیچ نقشی نبست در اول...
این دنیامال آنهایی است که خوب نقش بازی میکنند!!...
اگه از مشکلاتم واست میگم یعنی اینکه یه نقشی تو زندگیم داری...
نقش در نقش/نقاشی/ تابلوی یلدا...
در دیده من جمله خیالند و تو نقشیبر خاطر من جمله فراموش و تو یادی...
بگذار نقش هایمان راجا به جا کنیمتو منتظر بمانمن بر نمی گردم...!...
هیچ میدانیکه من در قلب خویشنقشی از عشق تو پنهان داشتم؟...
خوشتر از نقش در عالم تصویر نبود...
آینه به فریاد آمد از نقش قامت تنهای من ...!...
لیکن آن نقش که در روی تو من میبینم همه را دیده نباشد که بینند آن را...