سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
یک بار هماین دوستت دارم لعنتی را به کسی نه ،به خود خودت بگوخودت برای خودت ناز کنخندیدی ،به خودت بگو ای جان......
دخترمروز تولدتهر چه پول داشتمخرجِ کاشتنِ درخت کردمدلم می خواست با آمدنتحالِ این شهر خوب شودنفسی تازه کندجایشان را نپرس، نهنمی گویم.این ندانستنِ زیبااین رازِ قشنگ پیشِ بابا می مانددوست دارم سال ها بعدپای هر درخت که رسیدیفکر کنی برای تو سبز شدهبرای تو شکوفه دادهو برای تو سایه انداخته ست.رسول ادهمی...
بیا لباس هم باشیم و دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم !دلم می خواهد دست من در آستین تو باشد ، دست تو در آستین من ؛ طوری که عطر تن مان گیج شود و آغوش نفهمد چه کسی آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد ...راستش را بخواهی من از این جنس سردرگمی ها که نمی دانی تار عاشق تر است یا پود خوشم می آید ......
وقتِ رفتنبوسه ی آخرمانبا چشم بود !...
مرد ِ عاشق...تلاش می کند ...دوستت دارم را بگوید...زنِ عاشق اما تلاش می کند...دوستت دارم را بشنود...در واقع مرد ها می بازند که ببرند...ولی زن ها می برند که ببازند...یک جور دلباختن ِ دلبرانه...یک جور به دست آوردن...که انگار به دستت آوردند......
تا زنده ای "شکوفه بزن"گل کن!بهار شو!کسی به میوه های درختیکه پای گور قد کشیده"محل" نمی دهد......
کوه ها از ابتدا کوه نبودندآدم هایی بودند که بعد از به هم رسیدنسنگ شدند...
من همیشه درون بشقابیبرای خودم برنج می کشمکه ته آنلیلی و مجنونهنوز گرم بوسه و آغوش اندآن ها ظرف شستن مرا دوست دارندفکر می کنند کف و آببرف و باران استفصل دیگری آمده وبه پای هم پیر تر شده اندنیستی ببینیصدای دست کشیدن روی تصویر این دو عاشقچقدر به بوسه نزدیک استنیستی ببینیبشقاب راسرو ته که می گذارم خشک شود،با چه حسی می خندندو آهسته آهستهبعد یک عالمه حرفچطور خواب را چکه می کنندو دوباره صبح چگونه زودتر از منسمت ...
برای زن هامیوه چیدن از شاخه هایِ بلندلذتِ خاصی داردبرایِ همین است که وقتِ بوسیدنرویِ پنجه آمدن رااز خودِ بوسهبیشتر دوست دارند.......
طبق قرار بین خودمانمهریه ی تو چند بوسه ی زیبا بودبیچاره عموت بی خبرهی میگفتای باباکی داده کی گرفته...
دنیا قاب کوچکی نیستکه من و تو در آنجا نشویمابرها دارند از من و توعکس می گیرندفاصله از اهمیت این تصویر نمی کاهدزود باشهر کجا هستی لبخند بزنیا شبیه من از ته دلتبگو سیب!...
سرباز،سرباز استو کاری جز کشتن نداردحالا یکی تفنگ بر می دارد یکی هم مثل تو روسری...
کاش می شد از علاقه همعکس گرفتتا ببینی وقتی به تو فکر می کنمچقدر خوب می افتم...
دلت را بههر که می سپاریرسید بگیراین روزها زمانهزمانه ی کتمان استۅ عصر ،عصر کشیدن دردهای بی محل...
بشمار ببینتا همین جا چند دست لباس پوشیدیبا کدامشان به دیدار های خوب رفتیاولین قرار عاشقانه چه پوشیده بودیوقت جدایی آستین کدام یکی گریه کردکدام بیشتر از همه بوی آغوش می دادکدام را هدیه دادیبا کدامشان زیاد زیر باران بودیبا کدام زمین خوردی و با کدام کلافه خوابیدیبه یاد بیاور همه را...آن که دیر رسیدی فروختندآن که دلت را برد ولی به تو نیامد که نیامدآن که زود برایت تنگ شدآن که سلیقه ات نبود اما سر این که...آری همانی که مدام ...
فهمم از جغرافیا آغوش توست...
ما همیشه یک نفر را در پشت صورتمان داریمکه بریده از دنیامیخواهد برود فرار کنداما لباسش هر بار گیر میکند به پوست و لبمانطوری که ادم ها خیال میکنند داریم میخندیم...
دست مرامحکم بگیر و ول نکن!من از بلندی روزهای بی تو می ترسم..️...
از من فقط خبر داشتهمین!مثل مردمی که می دانندجایی از جهان جنگ است......
یک بار هم این دوستت دارم لعنتی را؛به کسی نه، به خود خودت بگو.خودت برای خودت ناز کن.خندیدی به خودت بگو ای جان...لذت ببر از تمام روزهای خلوتت.از کنج همیشگی با شانه به مو زدن های بی قرار، بی ملاقات.با پای پنجره آمدن و "چشم به راه نبودن"آری با همین ها شاد شو....
وقتی درباره ی توحرف می زنمصورتم را دوست دارم......
دوست دارم تو رابرای یک روزاز خدا قرض بگیرمو فردا هر چقدر تماس گرفتگوشی را بر ندارم......
آفرینش چشم مرا علتی غیر تماشای تو نیست... ️️️...
من بَمَم، ویرانه ام ، اما هنوزعشقِ تو در سینه ام جُم می خورد...
طوری در دلت می نشینمکه کسی به غیر منجا نشود...️...
هر وقت سرم را روی پاهای تو می گذارماز شدت آرامش و آسوده خیالییاد این جمله ی از سفر آمده ها می افتمهیج جا خانه ی خود آدم نمی شود...
روی زمین اگرکاغذ مچاله میدید بر میداشتمیگفت:همیشه نامههایی که مردمنمیفرستند......خواندنیتر است …......
مردهاخانه ای می خرندکه پنجره ای داشته باشد!زن هاپنجره ای می خرندکه خانه ای هم نداشت نداشت...
صورت مردی که کنارت راه می رفتپر از حرف بودمرد گندهبی هیچ کلامی حال چهره اش به بچه های لوس و نُنُر شباهت داشتانگار به تو اشاره می کرد و به من می گفتدلت بسوزد من از این ها دارم تو نداری.............
ما همیشه یک نفر را پشت صورتمان داریم؛که بریده از دنیا !می خواهد برودفرار کندامالباسش هر بار گیر می کند به پوست و لبمان!طوریکه آدم هاخیال می کنند داریم می خندیم......
من می توانم جای سیگار نقاشی بکشم، با دوغ مست کنم، با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم...تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد ؟...
تا به حال کسی جلوی پایتان ترقه انداخته نیم متر بپرید هوا؟کسی پای گوشتان نایلون پف کرده ترکاندهدست پاچه شوید؟یا دستی یک دفعه از پشت سر چشم هایتان را گرفته جا بخورید؟عشق هم چیزی شبیه به همین اتفاق هاستیک روز یک نفر جایی کاری با دلتان می کند که بی بال ،پر می کشید.صدایش را می شنوید دست پاچه می شوید.دست هایش آشنا نیست اماخوشحالید که چشم دلتان را گرفته.گاهی هم مثل یک عابر عجولبه شما تنه ای می زند اما با یک عذرخواهی،وای شر...