پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آنکه شمشیر ستم بر سر ما آخته استخود گمان کرده که برده ست، ولی باخته است...
تازه رسیده از سفر کربلا سرتبین تن تو فاصله افتاده تا سرتبا پهلوی شکسته و با صورت کبودکنج تنور کوفه کشانده مرا سرتپیشانی ات شکسته و موهات کم شدهخاکستر تنور چه کرده است با سرت؟رگ های گردنت چقدر نامرتب استای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسینافتاده است زیر سم اسب ها سرت...باید کمی گلاب بیارم بشویمتخاکی شده است از ستم بی حیا سرتچشمان تو همیشه به دنبال زینب استتا اربعین اگر برود هر کجا سرتشاعر:...
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر منستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟...
چیزی بگو مگرنموده ام زنا وجنگ هاکه این غصه ها همیشه میزند مرا به سنگ هاناراحتم من از درون خود ز دست غصه هاناراحتم چو بحرها ز دست آن نهنگ هاآهوی دل میان جنگل ستم فتاده استدقت نمی کند حضور وحمله ی پلنگ هاتا کی به سنگر صبور خود بدون اسلحهمن باشم و بدست غم بود بسی تفنگ هاباید پراز جهش شوم چو موج های پرغرورازجنس مردن ست این توقف و درنگ هاباید که رهسپار جادهای زندگی شومکافی بود قدم زدن میان کوچه تنگ هامن بعد تکیه می...
صائب تبریزی :مرا ز یاد تو بردو تو را ز دیده ی منزمانه بیشتر از این ستمچه خواهد کرد؟...
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخندمشکلی گر تو را، راه ببندد تو بخندغصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به همگر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند...
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد : آزردن پدر و مادر ، زورگویی و ستم به مردم ، ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران...
شاهی که بر رعیت خود می کند ستممستی بُود که می کند از ران خود کباب....
اگر به ملک رسیدیجفا مکن به کسیکه آنچه کاخ تو را خاک می کندستم است...