خرابم
بیخودی
لالم
زبانم
دست نمی گیرد
زمن تا موبه مو
با تو بگویم
درد
دلهارا
علی مولایی...
چنان آشفته ام
از گیسوانت
باج می گیرم
اگر بازار
سودایی براین
آشفتگی باشد
علی مولایی...
نه لب به خنده کنم بازو
نی گلایه کنم
سکوت آخر این ماجرای
تلخ من است
علی مولایی...
روزی
در کتاب خواهی خواند ،
یکی بود ،
امّا
تنهایی
امانش نداد .
حجت اله حبیبی...
رَفتی
و
رَفتم
در خاطرات گذشته
حیف !
عکس ها ،
بارونی شدن .
حجت اله حبیبی...
بارون که زد
فراموش کردم،
چای دم کنم
بی تو
قهوه ام ، تلخه .
حجت اله حبیبی...
به تصویرکشیدم
نبودنت را
چندسکانس
دلتنگی بود
صیدنظرلطفی (صابر)...
من ڪیستم ؟؟
شبیه رودی ڪه هیچ گاه
به دریا نریخت و [ مرداب ] شد...
نگاه می کنم به خویش
به این منی که چندی رفته است...