پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گریه کن:این اشک ها گلبرگ های قلب اند....
من نویسنده ی خوبی می شدم اگه تورو کنار خودم داشتم؛مثلا می شد از خطوط کنار چشم هات، وقتی می خندیدی ی کتاب بنویسمیا از اشک هات وقتی از سراشیبی گونه هات، بدو بدو به سمت زمین میانمثلا می شد از دست هات، قطور ترین کتاب دنیارو بنویسم...اما نیستی دیگه. نیستی...فاطیماه نویسنده وشاعر...
عذر و بهانه ای مرا ازتو جدانمیکنداز قفس تو یکدمم عشق رها نمی کند هست خیال و یاد تو همنفس همیشه امیک نفس از سرم تورا یاد تو وانمیکند سیل سرشک از دلم ، عقده گشا نمی شودحاجت دیدن تو را ، اشک روا نمی کند اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
همسایه ی آه ودختر پاییزماز دلهره ی نماندنت لبریزمخالی شده از نبود تو آعوشماز چشم به جایِ اشک خون میریزماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
اشک از چشمان من جاری شدهدل اسیر درد بی تابی شدهبس که پیچیده هوای عطرتوگونه ی خورشید عنابی شدهاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
اشکاتو پاک نکن مسببین رو پاک کن .حجت اله حبیبی...
بغضی ست که در گلوی ما خشکیدهخون است روان به جای اشک از دیدهاز بعد هزار و چار صد سال هنوز آوای تو در گوش جهان پیچیدهاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
روشنی را چون خدا رزق نگاه آب کرداشک عشقت را نصیب این دل بیتاب کرداز ازل نام تو را با تار و پود من سرشت مادرم من را کنیز دختر ارباب کرد اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
اشکجاری میکندحرف های نگفته را...
اشک گشتمدرحسرت چشمانشصیدنظرلطفی...
اشک ها، زبان خاموش غم هستند....
اشک دوش تابستانی روح است....
اشک ها، واژه هایی هستند که منتظر نوشته شدن هستند....
تنی به آب شعر زدمشُر...شُراشک...
ما هرگز نباید به خاطر اشک هایمان شرمسار باشیم....
اشک حرف هاییست که از گفتنشان عاجزیم .......
هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولیبعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر...
درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیه شده و اشک دمادم داری...
دیگر خالی خالی امتهران اشک می ریزدمن شعر می نویسم...
اشک، لبخند عشقم بود.....
درد قوی ترت میکنهاشک شجاع تر و قلب شکستهعاقل تر......
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو...
کوه من گریه نمیکرد و نمیدانستم کوه ها اشک ندارند،فرو میریزند...
افتادی اگر ز چشمِ مردم چون اشکدر چشم مَنی عزیز چون مردم چشم...
گاهی انقدر یهو حالت بد میشه که فرصت بغض کردنم نداری یهو اشکت میاد...
آن قدر میخندم که اشکم در بیایداین هم به نوعی گریه با سبک جدید است...
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده...
خوش به حالت چال گونه داری جایی هست برای چال کردن اشک هایت......
هرسال روز تولدمشمع های بیشتری برایم اشک میریزند...تولدم مبارک...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
وزن چندانی ندارد اشک اما همرهشمیرود انگار یک حجم وسیعی از دلم...
بغض کنیاشکت درنیادمثل این میمونه رعد و برق بزنهبارون نیاد......
گناهان خودت را نمی دانماما، اشک های من بیچاره ات می کنند...!...
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست......
آمدیخاطره ها را ورق زدیآینهاشک می ریزد...
- دارم عادت میکنم به این اشکای پنهونی ...
ابردود سیگار خداستو باراناشکاهایش!به تنهایی آدم بر زمین میبارد...
لبخند بزنحتی اگه خیلی غم داریاینجا کسی نگران اشک های تو نیست......
بغض یعنی:دردی هایی که رسیدن..به گلوت......
اشک رازیستلبخند رازیستعشق رازیستاشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود...
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شدبر دل فاطمه داغ عالم شد...
ماییم و سینهای که بُوَد آشیانِ آهماییم و دیدهای که بُوَد آشنای اشک......
به شانه های غمم تکیه کن میان اشک.که گریه می فهمد ؛مردهای تنها را...
دلتنگی شاید آن اشکیست که آخر شب ها از چشم هایمان فرود می آید!...