شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
برف همان دوستت دارم های باران استکه روی دستان سرد ابرها باد کرده است...
برف را دوست ندارموقتی کرمانشاه اینقدر سرد است....
هوای خیالم سرد نبودن توست...
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سردای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد...
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد...
سرد است هوابیرون اگر میرویدستهای مرا هم با خودت ببر!...
شهامت می خواهد سرد باشیاما گرم لبخند بزنی...
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من رابفهمد روزگار غمگسار سرد من را...
زمستان ها هرگز سرد نخواهند بود اگر تو خاطراتی گرم از شخصی خاص داشته باشی!...
عشق منمهم نیست امروز چقدر سرد باشهتو گرما بخش منی...
زمستان سرد نیستدرد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !...
زمستون و روزای برفیش برام سرد نیستنتا وقتی خاطرات گرمت همرامه...
تو نباشی جهانم سرد است....
در من سرد شددو فنجان چایکه قرار بودبا هم بنوشیم...
وقت هایی هم که سرد بودینمی فروختمت به آتیش بعضی ها...
چه سرد استتو را می گفتکه می وزیدی....
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند...
آرزو دارم بفهمی درد راتلخی برخورد های سرد را...