پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آغوش تو شده ست حدود بهشت من شادم که با تو خورده گره سرنوشت من...
شده آغوش تو دنیای من و زندگی ام بغلم کن که من از ترک وطن می ترسم...
مناز آغوش توبارها به بهشت رفته ام...
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد...
بی گمان سخت ترین حادثه مرگ است ولی می شود مرگ در آغوش تو آسان باشد...
در این هوافقط یڪ وعده آغوش تو میچسبدلب سوز و لب دوز؛چاے را بعدا هم میشود خورد....
چقدر همه چیزبه درستی اندازه ست!قد و قواره ی منبرای در آغوش تو بودن!...
تشنه ام تشنه آغوش تو حتی به گناه آتشی بر تنم انداز جهنم به درک...
چمدان بسته ام... امّا چه کنم دشوارستفکر دل کندن از آغوش تو یعنی وطنم......
در آغوشم بگیر ، که آغوش تو ، در مان همه درد های بی درمان من است...
مانده ام حس خوش از گوشهٔ آغوش تو بودیا من از بدو تولدبه تو عاشق بودم!!؟...
چه زود پاییز آمدمن هنوزگرفتارشهریور آغوش توام......
آغوش توآن قفسِ شیرینى استکه هیچ پَرنده ایقصد رهایى از آن را ندارد...!...
دل تنگ مرا آغوش تو لازم است رفیق جان...
از نگاهت تا دلمرنگین کمانی پر گشودمثل بارانمدر آغوش تو زیبا می شوم...
آغوش توآدم را پرنده مى کند، دشت بزرگ!آغوش تو مرا بلند پروازتر مى کند......
آغوش تو ...آرام کند موج دلم را ...دریای درونم طلبش لمس تن توست !...
آتش زدی قلب مرا من زنده ای جان داده امدر حسرت آغوش تو ناجور تاوان داده ام...
هیچ جاخانه ی خودِآدمی نمی شود ...،مصداق آغوش تو است ....
آغوش تو سرمست کند جان مرا سیراب کند روح پریشان مرا...
آغوش تو خشخاش و لبت الکل خالصآماده شدم کار دلم را تو بسازی ......
خوشا صبحی که چون از خواب خیزمبه آغوش تو از بستر گُریزم...
طاعونی از تردید افتاده ست در دینمحتی به آغوش تو مدت هاست بدبینم......
غیر آغوش تو هر کجا کا میروم ولگردیست......
آغوش توهمان امنیتی استکه یک جهاناز خواستنشدم میزنند......
تشنه ام تشنه ی آغوش تو حتی به گناهآتشی بر تنم انداز جهنم به درک...
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوستبه به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی...
با گره ی دیروزمنحسی ی سیزده بدر نشدبخت بازوان مرا، تنها آغوش تو باز خواهد کرد...
آغوش تو آرام کند موج دلم را...
مرا در آغوشت بگیرآنقدر عاشقانه که وابسته ات شومجوری که جز آغوش توهرگز،پر پروازی نداشته باشم ......
بهار یعنی بیایی و جای پایتدر این خانه سبز شودبهار یعنی در آغوش توشکوفه بزنم، برسم، بیفتم...
می خواهم کمی نفسم بند بیاید! ترجیحا در آغوش تو......
گرمای آغوش تو برای زمستان من بس است...
آغوش تو برای زمستان من بس است...
هیچ کجا خانهی آدم نمیشود ،حرف از آغوشِ توست ......
آغوش تو برای زمستان من بس استمن زیر بار هیچ بهاری نمیروم ......
حس خوب دو بخشه: ۱_قَݪْْبِ توْ ۲-آغوش تو...