سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
چشم تو خواب می رود یا که تو ناز می کنی؟...
در نگاه توموج می زندهزاران دریاچشم تواقیانوس آرام آرام است......
چشم تو معدن زیبایی و آرامش و راز عاشقم، عاشق چشمان تو ای حضرت ناز...
به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت نکنم میل به حوران و نظر با ساقی...
اندوهِ من این است که در دفترِ شعرم یک بیت به زیبایی چشمِ تو ندارم...
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی...
قسم به چشم تو ، که کور باد چشمانم اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم...
فوت خواهم کرد شمعِ کیک راچشمِ تو در حد حاجت روشن است...
ویران کند مرا شهر دو چشم تو چشمان سبز تو،آمین نگاه تو...
در شب چشم تو میخوانم که غم ها رفتنی استقصه جانسوز غم هارا چرا باور کنیم؟...
چشم تو انگیزه ی عاشق شدنو به وجودم داده......
در چشم تو اردو زده یک لشگر یاغیبا این من بی اسلحه آخر چه مصافی ست؟...
جاده بهانه است مقصود چشم توستمن راهی توام ای مقصد درست...
یک لشکرِ چشم توو یک قلب من زاردر جنگ نبودی که ببینی چه کشیدم .....
به قدری چشم تو زیباست دلم دریا نمی خواهد دلم بی تو دگر چیزی از این دنیا نمی خواهد...
در قهوهایِ چشم تو خواندم که محال استآنکس که مرا عاشق خود کرد نباشی!...
رُخ بنما که چشم توستدوای چشمان تَرَم...
مرا کیفیت چشم تو کافیست برای کسی که دوستش دارم داشته ام و خواهم داشت زادروزت مبارک حضرت عشق ....
گویا طلسم چشم تو بر من اثر کردچشمان تو شبھای تارم را سحر کرد...
:گاو است چشم امچشم گاوی امدارد می چرددر چراگاه سبز چشم توسیر نمی شوداز نگاه سبز تواز سبزه نگاه تو...
.دشمن، خراب چشم تو را دست کم گرفتدارد تو را به خانه ی آباد میبرد.......
پاییز را باید با چشم های تو نگاه کرد وگرنه برای من دیگر عاشقانه نیست این رنگ های پژ مرده ی خیابان ها...
ما را هنر چشم توعاشق بنمود.....
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشیدقلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید...