چشم تو خواب می رود یا که تو ناز می کنی؟
در نگاه تو موج می زند هزاران دریا چشم تو اقیانوس آرام آرام است...
چشم تو معدن زیبایی و آرامش و راز عاشقم، عاشق چشمان تو ای حضرت ناز
به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت نکنم میل به حوران و نظر با ساقی
اندوهِ من این است که در دفترِ شعرم یک بیت به زیبایی چشمِ تو ندارم
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی
قسم به چشم تو ، که کور باد چشمانم اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
فوت خواهم کرد شمعِ کیک را چشمِ تو در حد حاجت روشن است
ویران کند مرا شهر دو چشم تو چشمان سبز تو،آمین نگاه تو
در شب چشم تو میخوانم که غم ها رفتنی است قصه جانسوز غم هارا چرا باور کنیم؟
چشم تو انگیزه ی عاشق شدنو به وجودم داده...
در چشم تو اردو زده یک لشگر یاغی با این من بی اسلحه آخر چه مصافی ست؟
جاده بهانه است مقصود چشم توست من راهی توام ای مقصد درست
یک لشکرِ چشم تو و یک قلب من زار در جنگ نبودی که ببینی چه کشیدم . .
به قدری چشم تو زیباست دلم دریا نمی خواهد دلم بی تو دگر چیزی از این دنیا نمی خواهد
در قهوهایِ چشم تو خواندم که محال است آنکس که مرا عاشق خود کرد نباشی!
رُخ بنما که چشم توست دوای چشمان تَرَم
مرا کیفیت چشم تو کافیست برای کسی که دوستش دارم داشته ام و خواهم داشت زادروزت مبارک حضرت عشق .
گویا طلسم چشم تو بر من اثر کرد چشمان تو شبھای تارم را سحر کرد
: گاو است چشم ام چشم گاوی ام دارد می چرد در چراگاه سبز چشم تو سیر نمی شود از نگاه سبز تو از سبزه نگاه تو
. دشمن، خراب چشم تو را دست کم گرفت دارد تو را به خانه ی آباد میبرد... .
پاییز را باید با چشم های تو نگاه کرد وگرنه برای من دیگر عاشقانه نیست این رنگ های پژ مرده ی خیابان ها
ما را هنر چشم تو عاشق بنمود..
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید