متن آرمان صفاریان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرمان صفاریان
تا نشستیم در غمش، برخاست او
آتشی در دل، نهان انداخت او
سالیان در شوق دیدارش گذشت...
«دیدمش... گفتم: منم... نشناخت او»
گِره بزن به دهانم
لبانِ چون عسلت را
سپس ببوس و بنوشم
مرا چو جام شرابت
سپس برقص و ببینم
مرا به چشم خمارت
از من شاعر بساز
و روشنایی را به دفترم بیاویز؛
زخم واژهها را ببند
و نپرس که چرا غمگینم؛
زیرا دهان من
سالهاست چهرهام را ترک کرده است...
پیچیدهام در عاشقی
در عاشقی پیچیدهام
مولای روم، در شعر تو
من شمس خود را دیدهام...
پ.ن: این بیت، وامدار از غزلی از حضرت مولاناست که با مصرع:«اینبار من یکبارگی در عاشقی پیچیدهام...» آغاز میشود.