دوشنبه , ۲۳ مهر ۱۴۰۳
در بندِ عشقت اسیرمببین چه سانژرفای احساسمبا تکرارِ محبّتترجیع بندِ مِهر می سراید!شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب: گل های سپید دشت احساس...
پدرم گاه صدا میزندم شعر سپید!بس که آشفته و رنجور و به هم ریخته ام...
پر کارترین شاعر جهان...شب است!با آن همه شعر سپید کوتاه...
مانده ام چگونه تو را فراموش کنمتو با همه چیز من آمیخته ای...
من شاهدِ نابودىِ دنیاى منمباید بروم دست به کارى بزنم ......
بهشت را دوبار دیدمیک بار در چشمانتیک بار در لبخندت...
مرا زیستن بی تو، نامی نداردمگر مرگ منزندگی نام گیرد...
آرام بگویم دوستت دارمتو بلند بلند مرا در آغوش می کشی ؟...
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت...........
کدام خانه ؟کدام آشیانه ؟صد افسوسبی تو شهر پر از آیه های تنهاییست...
موسی عصایشمحمد کتابشو تو چشمانت...
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشقچون کودکی که در پی یک توپ پاره بود...
تمام دارایی من دلی ستکه احرام بسته وقصد طواف نگاه تو را کرده...
چشمم ز غمت نمیبرد خواب...
آغوش تو آرام ترین جای زمین است...
چسبیده ام به توبسان انسانبه گناهشهرگز ترکت نمی کنم...
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ایاما دل بشکسته ام ، نشکست پیمان تو را...
بی تو تاریک نشستمتو چراغ که شدی ؟!...
از همه سو به تو محدودم...
و کسی که تورا دیده باشدپاییز های سختی خواهد داشت...
ای قلب امیدی به رسیدن که نماندهبگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...
اهل اویم مرا میل دگر نیست بگویم...
میل من سوی شما قصد توسل دارد...
این که مداوم سرد و گرمش میکنیلیوان چای صبحانه ات نیست کهدل من است میشکند...
صد بار گفتمش وسط حرف من نخندیکبار خنده کرد بیا عاشقش شدم...
لب تر نکن اینقدرکه زجرم بدهی بازیک مرتبه محکمبغلم کن که بمیرم...
همدردی و هم دردی و درمان دل ماای هرچه بلاهرچه جفاهرچه شفاتو...
یک نفر از جنس احساس تو می خواهد دلمیک نفر مثل خودت اصلا تو می خواهد دلم...
دریای هستی مناز عشق توست سرشاراین را به یاد بسپار...
تا دستت را می گیرم بی اختیار دست می کشم از تمام دنیا...
من اینجا بس دلم تنگ استهر سازی که می بینم بد آهنگ است...
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان...
آشکارا نهان کنم تا چند ؟دوست می دارمت به بانگ بلند...
نه به چاهینه به دام هوسی افتادهدلم انگار فقط یاد کسی افتاده...
کاش فردا خبر مرگ مرا برسانند به توهم تو آرام شوی هم دل سرگشته ی من...
این سر که ز اندیشه مرا بر سر زانوستگر بر سر زانوی تو می بود چه می بود؟...