ترک ما کرد آنکه با ما روزگاری یار بود
هیچ چیزی ️ توی دنیا به اندازه ی گرفتن دست یار ارامش نمیده، لامصب ژلوفنه
آنکه یارش در بغل دارد چه داند حال من
فرمانده عشق یار محبوب تویی دردانه تویی /کمال مطلوب تویی
زل می زند سکوت به چشمان یار
ای یار غلط کردی / با یار دگر رفتی
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد
مست و خرامان میرود در دل خیال یار من
بوی جانی سوی جانم می رسد بوی یار مهربانم می رسد
آره عاشقم یار تویی تنها امیدم از وقتی تو رو دیدم یه آدم جدیدم
ترک ما کردی... ولی با هر که هستی یار باش
یک نفس بی یار نتوانم نشست
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
عشق را هیچ پایانی نیست ! یار وقتی که تویی
عشق را هیچ... پایانے نیست... وقتے یار تویے...
دلبرم چاق که نه / باب دل یار شده مثل آن سوگلی دوره ی قاجار شده
من با تو زنده هستم ت️و جان جانی ای ی️ار
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببرد نه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد
بوسه ای از سر مستی به لب یار زدم آتشی بر دل دیوانه و بیمار زدم