متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
اجدادم،
قلعه ی دم دم را فروختند
از این رو از تاریخ بیزارم!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ریشه هایش تشنه بودند،
پایش را با جوی آب شست،
چنار سرخ!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
پروانه را به دل آدمی پیوند زدند،
شاخه ای خشک و پژمرده شد!
آه، ای انسان،
تو چه بسیار درنده خویی!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
مادرم همیشه به من می گفت:
دلبندم! دردهایت را پنهان کن!
مردم، جز برای خود،
هیچ دلسوزی برای دیگران ندارند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
گرچه خداپرست نیستم،
اما،
مرید، چشمان سیاه تو هستم.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
عشق و شعر شبیه هم اند،
هیچ کدام،
سن و سال نمی شناسند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
آلزایمر هم بگیرم،
باز در خیال من،
باقی خواهی ماند!.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
من خورشید را برایش آوردم،
اما او نخواست که بماند!
بگذار به پیشگاه فانوس های این و آن
شبانه هایش را سحر کند...
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
چرا جوابم را نمی دهی؟!
چرا گوشی ات خاموش است؟!
اندوه مرا فرا گرفته،
اکانتم، خاموش است!
پروفایلم را نمی توانم تغییر بدهم!
حوصله تماشای هیچ پستی را ندارم!
همچون دیوانه ها با خودم حرف می زنم!
و دیگر مشغله ای جدید دارم،
هر صبح خود به خود،
با سردرد...
ماه،
دیر به دیر پر می شود،
قلب من، هر شب!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
عشق تو،
در گهواره هم همراه من بود!
جنگ نگذاشت،
که بزرگ شود!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
مادرم،
پاییز شد،
تا من چون بهار زندگی کنم!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
سربلندی دشوار است،
ولی،
برای مردان توانا سخت نیست!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
هیچ گلی پژمرده نمی شود
مادام
که زن ها لبخند می زنند.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
خنده هایت،
هواست!
بخند تا مردم خفه نشوند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
خاطراتت،
شبیه گلوله ی سرگردان است!
هر شب قلب مرا متلاشی می کنند.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
هر کجا که رفتم،
شب یلدا بود!
دلم نیامد که به شعرهایم بگویم:
خورشید را ندیده ام!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
در وقت برگریزان پاییز
مابین درختان محتضر،
مرگ عزیزانم را می بینم!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
پیراهن غم، بسیاری را پاره کرده ام،
که هیچ خیاطی نتوانسته دوباره ی دوخت و دوزشان کند...
اما هرگاه پیراهن شادی را پوشیدم
یا تنگ بود
یا که کوتاه
یا که در تنم، رنگ ماتم را جلوه می کرد.
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
در چله ی زمستان،
نامه هایت را که می خوانم
تنور اجاقمان شعله ور،
خورشید هم تابان و پر نور می شود.
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
مدت هاست دلم گوش به زنگ ست
اما آدم برفی،
هیچ نمی گوید!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی