متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
ماه،
دیر به دیر پر می شود،
قلب من، هر شب!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
عشق تو،
در گهواره هم همراه من بود!
جنگ نگذاشت،
که بزرگ شود!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
تشنه ام!
همچون،
گلدان های مادرم...
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
مادرم،
پاییز شد،
تا من چون بهار زندگی کنم!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
سربلندی دشوار است،
ولی،
برای مردان توانا سخت نیست!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
هیچ گلی پژمرده نمی شود
مادام
که زن ها لبخند می زنند.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
خنده هایت،
هواست!
بخند تا مردم خفه نشوند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
خاطراتت،
شبیه گلوله ی سرگردان است!
هر شب قلب مرا متلاشی می کنند.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
هر کجا که رفتم،
شب یلدا بود!
دلم نیامد که به شعرهایم بگویم:
خورشید را ندیده ام!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
در وقت برگریزان پاییز
مابین درختان محتضر،
مرگ عزیزانم را می بینم!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
پیراهن غم، بسیاری را پاره کرده ام،
که هیچ خیاطی نتوانسته دوباره ی دوخت و دوزشان کند...
اما هرگاه پیراهن شادی را پوشیدم
یا تنگ بود
یا که کوتاه
یا که در تنم، رنگ ماتم را جلوه می کرد.
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
در چله ی زمستان،
نامه هایت را که می خوانم
تنور اجاقمان شعله ور،
خورشید هم تابان و پر نور می شود.
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
مدت هاست دلم گوش به زنگ ست
اما آدم برفی،
هیچ نمی گوید!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
شن های ساحل،
موج های دریا هم تشنگیمان را فروکش نمی کنند -
در غروب های رمضان!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
آخرین سحر رمضان،
در تمنای وصال است -
ماه نو شوال!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
پیوند دهنده ی عشق و جان است،
بر بلندای زندگی -
زن!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
نرو، به دنبالت خواهم آمد!
هر کجا که بروی، من هم همان جا هستم،
هر راهی که قدم بگذاری، من هم خواهم آمد
و تا به تو نرسم، توقف نخواهم کرد،
اگر تو را هم، پیدا نکنم
و دیگر چاره ای نداشته باشم،
مجبورم که من هم گم و گور...
حرف هایم همه تار و مبهم اند!
سیاه پوشیده اند،
آسمان پرده ای فراخ به تن دارد
شعرهایم، بر خاکستر لاشه ی تو می رقصند
با مرگ شاعرها،
ستاره ها هم خودکشی می کنند
و اگر عشق شعله بکشد
جنگل های سیاه این سرزمین پهناور
به سوی عدم رهسپار می...
مدت هاست چشم انتظارتم
اما هرگز بازنگشتی به نزد من،
بخاطر فراق تو و تنهایی خودم،
دلم آتشدان غم شده است
دیگر تمامش کن این انتظار بیهوده را،
موهایم تمام سپید شدند،
همانند برف های نشسته بر قله ی آن کوه روبرویی...
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
هرچە قدر به تو نگاه می کنم
آه ای دخترک زیبا،
از پنبه نرم تری،
از آب چشمه ساران روان تر،
و چون در کنارت می نشینم، و می بوسمت،
عطر تنت چنان بوی تن فرشته ها به مشامم می آید.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
باد در کوچه های شهر
دخترکان را به آغوش می گیرد
و ناگهانی می بوسدشان
و خنده بر لب هایشان می نشاند.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
باد در موسوم وزیدنش
درختان را به آغوش می کشد
درخت هم آرام و آهسته
میان بازوانش تسلیم می شود و آرام می گیرد
سینه و گریبانش را می گشاید.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
شکوفه ها هم میوه شدند،
و من هنوز،
به رد تمام جاده ها خیره مانده ام،
آه... تو کجایی؟!
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی