متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
او، که شبیه کسی نیست...
در روز چون نسیم می وزد
و در شب چون شبنم می چکد.
در آسمان، مقصد پرندگان را می داند،
زبان آب ها را می فهمد،
او، در چشم به هم زدنی، می تواند
کهولت را از من بستاند و
جوانی را به دستم بدهد....
برای زیستن
پرچین جسمم را خواهم شکست!
و در میان خرابه های دیگران،
در میانه ی آشوب و بلوا،
جوانه های نور و
نهال نشدن را برداشت خواهم کرد.
...
برای زیستن
روحم را در گهواره ای پر از نور پرورش خواهم داد.
شعر: صابر صدیق
مترجم: زانا کوردستانی
می اندیشم به هستی هر برگ!
آنها می دانند
باد از هر سوی بوزد
سرانجامشان سقوط است.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
چشم انتظار تو نیستم!
چشم انتظار خودمم!
که با تو رفت و
برنگشت...
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
میان تاریک ترین روزهای زندگی ات هم ناامید مباش!
زیرا،
زیباترین باران ها زیر سیاه ترین ابرهاست.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
از زندگی ات لذت ببر
چونکه زمانی به پایان راه می رسی
به تابلویی برخواهی خورد که روی آن نوشته شده:
[برگشت ممنوع]
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
به مرگ بگویید که کجا می آید؟!
اینجا هیچ انسانی برای زندگی کردن نمانده است!
نه قلبی دیگر زیبا می تپد و نه وجدانی بیدار است!
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
می توانید مرا بیازارید اما
نمی توانید آرزوهایم را بگیرید
زیرا آزار و اذیت های شما،
به من می آموزد
که برای رسیدن به آرزوهایم بیشتر تلاش کنم.
به این خاطر با لجبازی شما من قوی تر شدم.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
وقتی به اندام خودم می نگرم،
زخم هایم چنان گل های شکفته هستند!
که خون از آنها می چکد...
وقتی نگاهم به دشمنانم افتاد،
زیر سنگینی بار نفرت،
پشتشان شکسته بود.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
دل های پاک خطا نمی کنند!
بلکه صاف و ساده هستند،
امروزه،
سادگی، پاکترین خطای دنیاست.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
هر کسی
که در زندگی من مشغول به بازیگری باشد
روزی آخرین قسمت بازی را
به او نشان خواهم داد.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
اشک زیباست!!!
اما تا زیباترین هایت را نگیرد،
خودی نشان نمی دهد.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
از مرگ نترس!
از آن بترس زمانی که زنده ای،
چیزی در وجودت بمیرد به اسم:
-- [انسانیت]
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
در کتابخانەی زندگی
دنبال دو کتاب گشتم
اول: کتاب دوستی بی منت.
دوم: عشق بدون خیانت.
به من گفتند:
در قسمت کتاب های تخیلی دنبالشان بگرد!.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
شب های کوتاه،
به یادم می آورند راهی تاریک را،
کرم های شبتاب کجایند؟
شعر: رزگار جباری
برگردان: زانا کوردستانی
آگاه باش،
هر چه در طول زمان
بالا و بالاتر می روی،
در دیده ی مردمان کوچک تر جلوه می کنی!
شعر: رزگار جباری
گردآودی، نگارش و برگردان اشعار:
زانا کوردستانی
[جنگ]
هرگاه که جنگ به سرزمینی پای بگذارد،
سربازها، ماهی می شوند!
گرفتار بر سر قلاب ها!
خانه ها، موزه می شوند
پر از تندیس
باغچه ها، گورهای جمعی و
پرندگان عاشق!
و رنگ چشم های جویبار
از آبی به شرابی مبدل می شود،
شراب ریخته بر خاک!
سرنوشت آدمی...
از پروانه عشق می آموزیم،
از مورچه، تلاش و کاوش و
از طاووس، زیبایی و شکوه را...
از لاک پشت، طول عمر و
از سگ، وفا،
تیزبینی و بلندپروازی را هم از عقاب!
...
انسان!
آی آدمی!
ای اشرف مخلوقات خدا!
پس چه چیزی از تو بیاموزیم؟!
شعر: بندی علی...
در جایی آزادی نیست و
در جایی دیگر، نان!
اما در سرزمین شارلاتان ها
نه نان هست و نه آزادی!
...
آزادی بی نان، توهم است،
و نان بی آزادی، هم اگر که باشد،
خشک است و تلخ!
چون چوب حراج بر شرافت است!
...
سرزمین های بسیاری را سفر...
زمستان عجوزه ای ست
پر چین و چروک و
با لبخندی در دهانی دندان ریخته!
شاعر: توروالد برتلسن
ترجمه:زانا کوردستانی
تابستان دلبری ست
با گیسوان بلند خرمایی
و چشمانی آتشین.
شاعر: توروالد برتلسن
ترجمه:زانا کوردستانی