ما را به دعا کاش فراموش نسازند
هر چه می خواهی ببر/ اما مرا از یاد نه
من به قربان خدا چون که مرا غمگین دید بحر خوشحالی من در دلم انداخت تو را
آینه ی منی/باتو نفس میکشم/تو شکسته شوی/من نیز فرو می ریزم
تو مثل باران هستی بارانی که به زندگی کویری من جان بخشید
شب است و در شب من خوش نشینی ات زیباست
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند
همینکه مهر بر در زد بیتاب شدم
داشتم آمدنش را باور...
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
همدرد منی هم درد منی!
اما بهار من تویی من ننگرم در دیگری!
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیایی بیا بهار می کنم جهان را !
ما را که * تو * منظوری خاطر نرود جایی...!
مرو که با تو هر چه هست می رود
هیچکی تورو قد خودم دوست نداره
یه عالمه دوست دارم دورت بگردم
دوست داشتنی تر از تو تو دنیا پیدا نکردم
بی تو میمیرم
تنها دارایی دلنشین منی
ای زیباترین گل هستی روزت مبارک
*عشق* یعنی وقتی نباشه با همه ی آدمای دنیا هم احساس تنهایی می کنی