پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای آنکه عاشق نیستی آن دل که بردی پس بدههجری کشیدم سالها عمری که خوردی پس بدهگفتم مگر با دیدنت این درد هجران کم شودبا دیدنت فهمیده ام دل خرج ایمانم شود...
کاش چشمان تو سر چشمه ی ایمانم بود .حجت اله حبیبی...
گفت؛ چَشمانِ تو ایمانِ من استلیک؛ ایمانش به مویی بند بود!شیما رحمانی...
قبلِ او؛ شاید مسلمان بودم و بعدِ او اما فقط، من یک منِ؛ خالی از هر نوع ایمان هستمو آه از جنون.شیما رحمانی...
قبل از همه ی معشوقه هایت به تو ایمان آوردمقبل از آفتاب گردانهابه آفتابقبل از معبدهای کهنبه خدایانو خواب نیلوفری مردابدر لالایی ماه چهاردهمن با شط جلیل شب با بیدارى زنجره هابا بیخوابى اخترانبه تو ایمان آورده بودماى پرنیان نوازش خواب های خاکستری سیاهه خوان زمستانمقصیده ی بازگشت پرستو باشدر بى سرانجامى بهار...فیروزه سمیعی...
ایمان بیاور برعشقاعجاز همان چشمان اوست....
شهری دروغ گو خطرش کمتر است از یک رهگذر که از سر ایمان دروغ گوست...
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان ؟کافرَست آن که تُرا بیند و بیدین نشود !...
اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم!برای دستهای تنگ، ایمانی نمی ماند...
حسد ایمان را در قلب انسان آب می کند آن گونه که یخ و برف در آب ذوب می شود...
وقت شرعی لطف کن از پیش مسجد رد نشوموجبات سستی ایمان مردم میشود...
در این حوالیکسی را می شناسمکه از فرط فقرایمانش را خورده بود...
هفت مهر روز تجلی ایمان ، ایثار، شجاعت، عشق و علاقه گرامی باد......
براى یک شروع تازه با خدا ، هرگز دیر نیست....