بیو شاعرانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو شاعرانه
نشسته ای در اندیشه رگ ها
و فیلم لبخندت در چشمم
مونتاژ می شود
حالا نگاه روشنت
از آب و افتاب می گذرد
تا بپیچد بر زوایای متفاوت تنم
مریم گمار
ببین چگونه!
حروفِ الفبا بر سطرها کش می آیند
تا برسند به زاویه ی تصدیق.
و طرحی تازه شوند بر مردمکِ چشم هات
این موی رگ های عصیان!
مریم گمار
می تازه!
به رستگاری کلمه رفته بودی
به ضیافتِ یک بوسه!
تا ریشه بگیری در طلیعه ی نور
و به نمایش بگذاری
شکلی از مجالِ بودن را
مریم گمار
دنیا چقدر فاصله انداخت بین ما !
تو جنگل شمالی و من ساحل جنوب
شب
بی ماه
اتوبوسیست باچراغ شکسته
که راه را گم کرده است.
حالا کافیست؛ چشم بدوزم
به رستاخیز سرانگشتانت
تا نور در رگهای تو جا باز کند
در فرصتی که شب مرور نمی شود
مریم گمار
ای تمامت میبرد از من جهان؛
من نهانم،
من نهانم،
من نهان!
دیوانه تو
دیوانه چو من باشد دیوانهٔ آن چشمت
با این همه بی خوابی همراهِ با حسرت
چشمان تو را دیدم دست و دلِ من لرزید
با این همه زیبایی اینگونه دلم ترسید
دل خانه خرابم کرد آشفته خیالم کرد
از بودن من بی تو اینگونه جوابم کرد
بگذار بِگِریَم...
و شاید تو نمی دانی که دلتنگم
بدون تو اسیرِ مکر و نیرنگم
و دلتنگ از همه روزهای بی رنگم
و شاید تو نمی دانی که حیرانم
بدون تو چنین غمگین و گریانم
و حیران از همه عصیان انسانم
و شاید تو نمی دانی که بی تابم
بدون تو کویر...
زندگی منشوریست در حرکت دوار
که گاه صورتش سرخ و سفید است
و گاه سیاه و کبود....
خوشا روزی که صورت عروس پیشانی سفید زندگی خجل از محبت سرنوشت سرخ و سفید باشد
و امان از روزی که صورت خونبس بخت برگشته زندگی دردمند از دست سنگین سرنوشت سیاه و...