به فصل*ت* برگ ریز*م*
الف ب فضل الفبای وفا ابوالفضل
به خواب می روند همه ی خواب هایی که برایت می بینم
تلخ شد طعم شیرین شعرهایم افتاد شکست فنجان سفید گل مشکی
دگرگونه ام می نگارد گ ر م
بی تو انم!
دستم به دوست داشتنت بند بود حواسم پرت شد از دلم سر رفتی
*خیال* از در بیرون می کندم می آیم پنجره باز بود
کلمه همه سرریز خیابان من بود
لبریزم از خود نمی آیی
* پای لنگ* سنگ های سیاه نردبان رویا
*گل طلایی* عمرم نداد قد کم آوردم نگاه دنیا!
زل می زند سکوت به چشمان یار
دلم را پهن کرده ام تا پاییز را برایت ریز ریز کنم
این جا هیچ چیز سر جایش نیست حتا مد روی آه
طلعت * ت * تمام طالع * من *
آه ... ای ماه ماهی تنها را تو به دریا برسان
بوته ها دویدند کدو تنبل ها بزرگتر شدند!
غروب چکیده بر تن پاییز دور از...
پاییز و لکنت همیشگی تو بخواهی چیزی بگویی حرفی بزنی بالا نیاید
*تجرید* پرنده ای جا مانده در بال و پرش
پائیز که می آمد رنگها زرد می شد و زیر پایش استخوانها می شکست!..
شکر بر میوه می پاشد لبانش
پاییز نامِ فصلی که تو را بر زمین نهادند