برّه باشی گرگ روحت میشوند گرگ باشی حسّ تنهایی شکارت میکند.
تنهایی، چه از نظر منطقی چه از نظر تجربی، ربطی به تنها بودن ندارد. آنچه درباره تنهایی مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطهاش با دیگران دارد ... لارس اسوندسن | فلسفه تنهایی
بعدِ رفتنت/ دیگر/گرم نشد دستم/مشتی خاطره/رودی از اشک/تنهایی ، گیسوی شب را میبافد
مداد/تنهایی را کلاغ پر می برد/کلمه ها به خط
بهتنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجا مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
کنار قفسش... پرنده صدایش نزنید داغ دلش تازه میشود...
سرباز سرمای بالای برجک را به جان می خرد یاد روزهای تنهایی عشقش را در ذهنش می آورد
هزار بار گفته ام آدم دلتنگ هیچ چیز حالیش نمیشود فقط حرفهای نگفته اش زیاد میشود
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست
گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای نه کَس و کار یه موقع هایی هست فقط یه دل خوش میخوای فقط یه دل خوش!!
از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم تنها کس من بودی و من هیچ کس تو
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
تنهائیت را بچسب، وابستگی فقط درد دارد... بیخیال آدمها... .
به علت تنهایی با هر کسی نپرید گرسنگی دلیل کافی برای خوردن هر آشغالی نیست
خوابم میاد، ولی نمیرم سمت تخت خواب! اون لعنتی یه تله ست... توش از خواب خبری نیست... فقط فکر و خیال که انتظار ادمو میکشه
همیشه فکر می کردم بدترین چیز توی زندگی اینه که تنها باشی ولی نه حالا فهمیدم که بدترین چیز توی زندگی بودن با آدم هائی که باعث میشن احساس تنهایی کنی . . .
نگاهت پلی از مخمل را ماند دیرگاهی ست کهمن شبها درتنهائی خود درفکراین پل هستم که روزی آوار نشود.
خدایا یکی پیدا شه منو دوست داشته باشه.
تنهاتر شوی، تازه خودت میشوی …
چه دردی بدتر از اینکه بخواهی رفتن او را... خودم صدبار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
تجملات هیچوقت جاذبهای برایم نداشت؛ چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد...
گاهی تنهایی زیباترین اتفاق دنیاست.