تو مثل تمام رفتن ها هستی که برمیگردی و من مثل تمام برگشتنها ؛ اینجا منتظرت میمانم ..!
آدمها وقتی می آیند موسیقی شان را هم با خودشان می آورند ولی وقتی می روند با خود نمی برند ! آدمها می آیند و می روند، ولی در دلتنگی هایمان شعرهایمان رویاهای خیس شبانهمان می مانند ! جا نگذارید ! هر چه را که روزی می آورید را با...
وفاداری چیز بدیه. وقتی وفادار میمونی همیشه تنهائی...
کشنده ترین نیش مال مار و عقرب نیست بلکه نیش زبانی هست که مستقیم قلب را میزند و اعصاب و سرنوشت انسان را دگرگون مےکند ... مواظب گفته هایمان در زندگے باشیم ...
تا بوده، همین بوده: همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست! بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون
آدما رو الکی امیدوار نکنین، خیلیا یه امید کوچیک لازم دارن تا به زندگی برگردن وقتی بهشون امید الکی میدین اونها به خاطر شما زنده میشن و برمیگردن و بعدش که ولشون میکنین و میرین اونها عملاً نابود میشن!
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست!
تمام خندههایم را نذر کردهام تا ... تو همان باشی کہ صبحِ یکی از روزهای خدا عطر دستهایت دلتنگیام را بہ باد میسپارد...
My mood is like a captive that in the middle of an escape he found out no one is waiting for him and he came back. حال من حال اسیریست که هنگام فرار یادش آمد که کسی منتظرش نیست نرفت.
These days, these days are too cruel. These no ones who don understand your pain. ”این روزها؛ این روزها بدجور بیرحمند این هیچکس هایی که دردت را نمیفهمند...“ سید مهدی موسوی
دیگه هیجورِ نمیخوامت این جمله رو از هرکسی شنیدی باید ازش دل بکنی!
اگر رفیق نداشته باشی و تنها باشی خیلی بهتر از اینه که رفیق داشته باشی و بازم تنها باشی !
بابا جون وقتی نبودی نبودنت همه جا بود...
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
راستش میدونى؟ وقتى همه چى تموم میشه... تازه اولِ راهِ... گریه ها تازه شروع میشه... فکرا شروع میشه... تنهایا شروع میشه... واسه تو هیچى مهم نیس... اینکه چه بلایى سرِ من میاد... واست مهم نیس... اما یه روزى میرسه با یه دسته گل میاى دیدنم جلوم میشینى... مثه من اشک...
گاهی میانِ این همه آدم فقط یک نفر حالت را می فهمد ... حال آن یک نفر هم نباشد تو میمانی و یک حجمِ تمام نشدنی از نفهمیدن را...
تو را می جویم فراتر از انتظار فراتر از خودِ خویشتنم و آنچنان دوستت دارم که نمی دانم کدامیک از ما غایب است ...
آدم ها تمام نمیشوند. آدم ها نیمه شب با همهی آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشتهاند، به تو هجوم میآورند
من به بودنش نیازمند شدم . وقتی که دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم . وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم . وقتی که او تمام کرد ، من شروع کردم . وقتی که او تمام شد ، من آغاز...
شب همیشه به تمامی شب نیست چرا که من میگویم چرا که من میدانم که همیشه در اوج غم یک پنجره باز است پنجرهای روشن و همیشه هست رویاهایی که پاسبانی میدهند آرزویی که جان میگیرد..
وقتی که به آسمون نگاه می کنی، اولش جز سیاهی شب هیچی نمی بینی، همش سیاهی، بعد یواش یواش ستاره ها می آن، نگاه کن! دیدی تو هم؟ شهاب سنگ بود! یه وقت هایی ما آدم ها شهاب سنگ ها رو با ستاره ها اشتباه می گیریم، اما اون ها...
بوی تو میدهد پیرهنم ! بس که تمامِ شب ، تنگ در آغوش گرفته ام ؛ خیالت را ...!
عشق تو،به من غمگین شدن را یاد داد... و من ، سالهاست که محتاجم، محتاج زنی که مرا غمگین کند، زنی که روی شانه هایش گریه کنم مثل یک گنجشک... زنی که اجزای مرا مثل تکه های بلور شکسته جمع کند...