آمد کنار میزم در انتظار قهوه دست من از غزل پُر سیگار دست او بود بیتم غزل نشد ، حیف کوتاه بود دیدار لعنت بر اسپرسو نوشید قهوه را زود
دوست داشتنت را حیف نکن!! نمیگویم خرجش نکن..نه.. میگویم هدرش نده.. اگر میبینی مالِ دنیای تو نیست، اگر میبینی از جنس تو نیست، حرفش را نمیفهمی و حرفت را نمی فهمد... نه او را درگیر خودت کن و نه خودت را درگیر او... ابراز علاقه به کسی که مالِ دنیای...
و جهان عاشق چشمان سیاهت شده است و خدا قاری قرآن نگاهت شده است حیف موهای بلندت که کوتاه کردی حیف که در کار خدا باز دخالت شده است
چمدان دست گرفته که ازینجا برود حیف پاییز قرارست که تنها برود پشت در برف و زمستان و دی اش منتظرند تا زمین باز بگردد، شب یلدا برود .
آنچه از سرگذشت شد سرگذشت/ حیف که بی دقت گذشت اما گذشت/ تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم/ بر در خانه نوشتند درگذشت
آینده من در یازده سالگی یک روز که داشتم با دوستانم توی کوچه گل کوچک بازی می کردم آقایی که مقداری خیار و گوجه خریده بود و داشت از کنار خیابان رد می شد ایستاد و چند دقیقه ای بازی ما را تماشا کرد.. بعد من را صدا زد و...
یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی نگاهی به ساعتت و نگاهی به خود خودت در آینه و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری گران ترین عطرت...
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند ! حیف از عشق که زیر دست و پاست …
یه لحظه به خودم اومدم دیدم چقدر خودمو حیف کردم .. چقدر آدماى مفت برام گرون تموم شدن !
چمدان ات چه قدر جا دارد؟ جا نداری دلِ مرا ببری؟ چمدان ات چه قدر خالی ماند تا کجا تا چه وقت در سفری؟ شعر من جا نمی شود اما در سکوت کتاب هایت، حیف باز بار اضافه شد دل من له شد اینجاست زیر پای ات، حیف صندلی ها...
دست در زلف تو بردم که شب آغاز شود حیف ! یلدای من این بار نشد طولانی
ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . . ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ! ! !
تو که باشی حیف است لحظه ها بی بوسه هدر شوند
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست امانت بودعشقم در وجودت، حیف؛ نامردی !
پاییز را خیلی دوست داشتم حیف که رفت اما امید به پاییز های بعد در من خواهد ماند ! یلدایتان مبارک و همه شب های قشنگ تان یلدایی
باید اونقد قوی باشی که وقتی رفت؛ بگی حیف منو از دست داد...
گل من سرکش و زیباست دل آراست ولی حیف! در سینه جفا و ستم اندوخته است
واقعا خیلی حیفه که ادم نمیتونه، روح و روانش رو بیاره نشون بده و بگه : ببین چیکارش کردی ...
حیف نیست بهار از سر اتفاق بغلتد در دستم آنوقت تو نباشی؟ ️️️
حرفهایِ قشنگِ زیادی هست که شبها چقدر دلمان میخواهد بگوییم ، بشنویم اما حیف که با یک شب بخیر عزیزم تمامش میکنیم ..! ️ ♡lt;~ ~gt;♡
شده ای قاتل جان حیف ندانی که ندانی