قول داد که امشب به خوابم می آید حالااز شوقِ اینکه قرار است در رویا ببوسمش خوابم نمی برد...
دیگر کسی خواب مرا نخواهد دید آه چه کیفی دارد توی رویای قشنگ ات گم شدن !
پلکم نمى آید به هم یک دم که شاید در زنى لعنت به آن دزدى که از چشمان من خوابم ربود
نه خواب نه بیداری دنیا با انتطار و بیقراری زیباست
الکی قصه ببافم چه شود؟ تو که پیشم باشی نه فقط خواب که بیداری من رنگ رؤیا دارد.
میخوای یه رازی رو بدونی؟ هر شب قبل از خواب به تو فکر میکنم
عشق را باید با تمام گستردگیاش پذیرفت ... تنها در جسم نمیتوان پیدایش کرد ، بلکه در جسم و روح و هوا ، در آینه ، در خواب ، در نفسکشیدنها ، انگار به ریه میرود و آدم مدام احساس میکند که دارد بزرگ میشود ...
خواب هایم بوی تن تو را می دهد نکند آن دورتر ها نیمه شب در آغوشم میگیری..؟!
بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه در خوابی خیالی جایی... همدیگر را یک دل سیر ببینیم
خسته باشی روی سنگ هم خوابت می برد دلتنگ که باشی از سنگ ، سنگ تر می شود بالشت!
من خواب های زنی هستم که بر طاقچه می تابد
کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد ️️️
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند
دیدار من با تو اگه حتی تو خوابم باشه خوبه اما اگه باید صبح از این خواب خوش پاشم نمیخوام
خوابم میاد، ولی نمیرم سمت تخت خواب! اون لعنتی یه تله است… توش از خواب خبری نیست… فقط فکر و خیاله که انتظار آدمو میکشه.
شب بخیر غارتگر شب های بی مهتاب من منتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من
فقط خدا می دونه؛ شبایی که خوابتو می بینم، صبح هاش با چه حالی از خونه بیرون می زنم... خدا می دونه که حالِ دلم چقدر خوبه... آسمون اون روز آبی تره، پرنده ها قشنگ تر می خونن و من چقدر زیباترم... تویِ خواب هایِ من، من و تو همیشه...
شرمنده می کنی گاهی در خواب به من سر ممی زنی...
استراژی من در زندگی: وقتی امتحان داری و بلد نیستی؟ خواب وقتی کلی کار داری؟ خواب وقتی حوصله هیچیو نداری؟ خواب وقتی نمیدونی چه گوهی بخوری؟ خواب
از لذت بخش ترین خوابا خوابیدنیه که اونی که دوسش داری تا صبح تو بغلته تهشم با بوسا و ناز کردناش از خواب بیدار شی
من فقط خسته بودم خوابم برد یکی آمد یکی که خوب بلد بود خوابم را ببرد؛ ریخت توی کیسه وُ با خودش برد هنوز هم خسته ام فقط خوابم نمی برد
یک صبح از خواب بلند می شوی می بینی هنوز دیروز است هنوز قلبت تند می زند تو دیگر به خانه بر نخواهی گشت×
به خواب می روند همه ی خواب هایی که برایت می بینم
مجال خواب نمی باشدم ز دست خیال